مجنون از راهی میگذشت

مجنون از راهی میگذشت.
جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نماز گزاران رد شد. جماعت تندو تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای. مجنون گفت. مگر چه گفتم. گفتند مگر کوری که از لای صف نماز گزاران میگذری. مجنون گفت. من چنان در فکر لیلا غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نماز گزار ندیدم. شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید.

قدری مجنون خداباشیم
دیدگاه ها (۲)

مناجات الهی! خواندی تأخیر کردم. فرمودی تقصیر کردم. عمر خود ب...

اللهم عرفنی حجتک

تقدیم به شهدای گمنامرسیدن بخیر ای جوان وطنرسیدن بخیر کشته ی ...

بذرپاش : چرا هر وقت زنگنه وزیر میشود، قیمت نفت به پایین ترین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط