در بهار سبز عاشق شدم

در بهار سبز عاشق شدم ...

تا برگ ریز پاییز ...

ولی اکنون ...

که برگها می پژمرند ...

چگونه می توان هنوز عاشق ماند ؟

در روزهای آفتابی عاشق شدم ...

تا آخرین روزهای تابستان ...

ولی اکنون که برفکها می درخشند ...

چگونه می توان هنوز عاشق بود ؟

نه راه عشق و رنج از هم جداست ...

افسوس، دوستش داشتم ،

وهر گز باورم نمی شد ...

که این نیز ...

مثل هر چیز دیگر خواهد گذشت ...

واز شیرینی عشق ...

تنها رایحه ای تلخ ...

در جان من باقی خواهد ماند ...
.
#کریستینا_روزتی
دیدگاه ها (۱۲)

تــنها کـمے مـتفاوتم ...وقتے تمام دردهاے دنـیآ ...روے شانه ه...

نوشتـــــ ” قمحـا “ ...همــه بـــه او خندیدنـد ...گریستـــــ...

یـہ وقتـایے تـو زنـدگے آدم ...پیـش میـاد ...ڪـہ دلـ♡ــش .....

بہ دو صندلے چوبے ڪـنار پـنجـرہ ...بہ دو فنجـان چاے ...بہ دو ...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

تهیونگ تک پارتی غمگینا/ت : سلام من ا/تم و ۲۰ سالمه ، من و ته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط