مرغ مهتاب می خواند

مرغ مهتاب می خواند
ابری در اتاقم میگرید
گلهای چشم پشیمانی می شکفد
درتابوت پنجره ام پیکر مشرق می لولد
مغرب جان می کند
می میرد
گیاه نارنجی خورشید
در مرداب اتاقم می روید کم کم
بیدارم
نپنداریم درخواب
سایه شاخه ای بشکسته
آهسته خوابم کرد
اکنون دارم می شنوم
آهنگ مرغ مهتاب
و گلهای چشم پشیمانی را پر پر می کنم

#سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۱)

‌و اگر فکر می کنیعاشق عشقش را که داشته باشددنیایی را دارد اش...

‌آتشی شد بر دل و جانم گرفتراهزن شد راه ایمانم گرفترفته بود ا...

وقتی تو نیستی ...شادی کلام نامفهومی‌ست !و " دوستت می‌ دارم "...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط