تک پارتی از تهی
از لبه ی هانبوکم گرفتم و بلندش کردم با قدم های بلند از روی خوشحالی روی چمن ها قدم میزدم، خیلی حس خوبی بهم دست میداد اینکه دور از قصر تنهایی روی این چمن ها راه برم، نسیم خنک صورتم رو نوازش کنه صدای برگ هایی که روی شاخه های درختا ها که به وسیله ی باد تکون میخورد، خیلی خوبه آزادی حس خیلی قشنگیه توی حال خودم بودم که صدای ندیمه اعم منو به خودم آورد مه با اظطراب زیادی گفت
~شـ... اهزاده خانم، دیگه باید برگردید به قصر الان زمان تاج گذاریه
_باشه حالا، میریم دیگه دیر که نمیشه
~شاهزاده همین الانش هم خیلی دیر شده،بهتره برگردید به قصر
_نمیام
~شاااهزاده، لطفاً
_چرا باید برگردم؟
با بی رمقی کمی گردنشو به چپ و راست حرکت داد و یه نفس محکمی کشید گفت
~امروز مهم ترین روز در تاریخ شیلاعه، روزی که شاهزاده به تنهایی تاج رو به سر میزاره و بدون همسر ملکه میشه
_کاملا غیر منطقیه، چرا باید یه شاهزاده بدون همسر ملکه بشه؟
~خب بخاطر همینه که توی این جشن فقط مهمان های پسر والا مقام هستن، توی این جشن تک تک مهمان ها خودشون رو جلوی شما معرفی میکنن که شما از بین اون ها پادشاه آینده رو انتخاب میکنین
_واقعا که، چقدر مسخره، باشه بریم
*قصر، زمان برگذاری جشن تاج گذاری*
دیگه واقعا حوصله ی اینکه اینجا بمونم رو ندارم این واقعا خیلی کسل کنندست، هیچ کدوم از این پسرا جذابیت خاصی که چشمامو بگیرن رو ندارن
دیگه آخرای جشن بود و تعداد پسر ها به 3 نفر رسیده بود که دونه دونه اومدن جلو
=سلام و عرض ادب، من جانگ سو کی هستم، فرزند پنجم خانواده ی وزیر پنجم جانگ یونگ جو چشمام رو به بالا انداختم و با صدای آرومی گفتم
_فرزند پنجم؟ بچه که نمیخام بزرگ کنم همسر میخام
با دست اشاره ای کردم که بره، نفر بعدی اومد
-سلام بر ملکه ی بزرگ
ملکه ی بزرگ؟ ای خدا چقدر پاچه خوار
_نه ایشون هم خیر
نفر بعدی با ابهت خواسی اومد بالا، اون اون...
+من کیم تهیونگ فرزند اول وزیر کیم جونگ ته اول هستم همه از اینکه اول بهم سلام و ارض ادب نکرده بودم تعجب کرده بودن ولی.. ولی من عاشق اون پسر شدم، لبخندی زدم گفتم
_اوم، خدشه
~بله ملکه؟
_کیم تهیونگ
~شـ... اهزاده خانم، دیگه باید برگردید به قصر الان زمان تاج گذاریه
_باشه حالا، میریم دیگه دیر که نمیشه
~شاهزاده همین الانش هم خیلی دیر شده،بهتره برگردید به قصر
_نمیام
~شاااهزاده، لطفاً
_چرا باید برگردم؟
با بی رمقی کمی گردنشو به چپ و راست حرکت داد و یه نفس محکمی کشید گفت
~امروز مهم ترین روز در تاریخ شیلاعه، روزی که شاهزاده به تنهایی تاج رو به سر میزاره و بدون همسر ملکه میشه
_کاملا غیر منطقیه، چرا باید یه شاهزاده بدون همسر ملکه بشه؟
~خب بخاطر همینه که توی این جشن فقط مهمان های پسر والا مقام هستن، توی این جشن تک تک مهمان ها خودشون رو جلوی شما معرفی میکنن که شما از بین اون ها پادشاه آینده رو انتخاب میکنین
_واقعا که، چقدر مسخره، باشه بریم
*قصر، زمان برگذاری جشن تاج گذاری*
دیگه واقعا حوصله ی اینکه اینجا بمونم رو ندارم این واقعا خیلی کسل کنندست، هیچ کدوم از این پسرا جذابیت خاصی که چشمامو بگیرن رو ندارن
دیگه آخرای جشن بود و تعداد پسر ها به 3 نفر رسیده بود که دونه دونه اومدن جلو
=سلام و عرض ادب، من جانگ سو کی هستم، فرزند پنجم خانواده ی وزیر پنجم جانگ یونگ جو چشمام رو به بالا انداختم و با صدای آرومی گفتم
_فرزند پنجم؟ بچه که نمیخام بزرگ کنم همسر میخام
با دست اشاره ای کردم که بره، نفر بعدی اومد
-سلام بر ملکه ی بزرگ
ملکه ی بزرگ؟ ای خدا چقدر پاچه خوار
_نه ایشون هم خیر
نفر بعدی با ابهت خواسی اومد بالا، اون اون...
+من کیم تهیونگ فرزند اول وزیر کیم جونگ ته اول هستم همه از اینکه اول بهم سلام و ارض ادب نکرده بودم تعجب کرده بودن ولی.. ولی من عاشق اون پسر شدم، لبخندی زدم گفتم
_اوم، خدشه
~بله ملکه؟
_کیم تهیونگ
۲۴.۳k
۰۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.