خدایا

خدایا ،
از هزار سو هم که بروم ، باز به تو می رسم و نور تو زیر پلکهایم پیداست .
شب هر چقدر هم که دراز و تاریک باشد ، نمی تواند سپیده ی دیدار تو را از من بگیرد .

خدایا ،
بارها به قفل های سنگی چشم دوخته ام ، اما هرگز به آنها دل نبسته ام .
خوب می دانم که کلید تمام دروازه ها در دست توست .

خدایا ،
هر روز در یکی از نامهای تو اتراق می کنم تا جهان را بهتر بشناسم .
تو مهربانانه به دهان نیمه باز من خیره می شوی و من از عطر نان می گویم ، از سختی راه و از چاه ها و صخره هایی که باید بی چراغ از آنها عبور کنم و از کبوترهایی که دیگر بر شانه های من نمی نشینند .

خدایا ،
ساعت چند می توانم با تو درددل کنم و از لباس هایی که به رنگ مرگ در آمده اند و از بشقاب هایی که لبریز از انار و خاطره اند ، حرف بزنم ؟
کی می توانم احوال مردگان را بپرسم و از کسانی که در مهتاب و نقره زندگی می کنند ، خبر بگیرم ؟ آن سوی این دیوار بلند چه خبر است ؟

خدایا ،
اگر حرف هایم را نشنوی ، کلمه هایم را در زیر خروارها برف دفن می کنم .
اگر مرا دوست نداشته باشی ، قسمتی از جهان زشت خواهد شد و کسی شعرهایم را نخواهد خواند .

خدایا ،
قبل از اینکه فنجان های چای سرد شوند و گلهای ناشناس به خواب بروند ، مرا از پشت شیشه ها و از کنار کوهستان های عسل صدا کن !
هیچ کس جز تو نمی تواند مرا از این ایستگاه متروک به بهشت ببرد .

خدایا ،
دلم می خواهد درون یک کلمه ی روشن و در حاشیه ی عطر تو تنفس کنم .
دلم می خواهد هستی را در یک قطره اشک ببینم و به دنیا آمدن فرشته ها را نقاشی کنم .
دلم می خواهد صبحگاهان گنجشک ها با طعم آوازهای من از خواب بیدار شوند .



#عاشقانه ...
دیدگاه ها (۱)

کاش می شد بنشینی لب جوی سیبی از باغ بیفتد در آب ...و کسی هم ...

نمی دانم آسمان چگونه است ،و زمین چه سان ؛که در هر چه می نگرم...

وقتی به جای «بمان» ،میگویی : «هر طور راحتی» ...بوی «خیانت» م...

ﺗﮑﯿـــــﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﺩﯾــــــــــﻮﺍﺭ ﻭﻣﯿﺨـــــــــﻨﺪﯼﺍﻧــــــــ...

موسیقی

زندگی را طعم لب های تو گیرا می کندعطر یاد تو دلم را غرق رویا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط