یه زمانی کسی رو دوست داشتم شاید حتی بیشتر از خودم .. گفتن
یه زمانی کسی رو دوست داشتم شاید حتی بیشتر از خودم .. گفتن بچگی کردم .. بزرگ شدم قلبم بزرگتر شد با اون .. گفتم بچگی رو کجای خودم قایم کرده بودم که هنوزم هست .. و با اوردنِ هر بار اسمش .. دلم گویی زلزله ی بم رو تجربه میکنه .. گفتن اسمش عشق نیست .. شاید یه عادت باشه .. وقتی زمان گذشت و چیزی تو دلم غیر از اون نبود .. گفتم عادت رو اگه ترک کنم بیمار میشم .. اما مگه با همین دوست داشتنِ از بچگیش منو بیمارِ خودش نکرد .. گفتن بیماری رو درمانی هست .. دکترهای زیادی رفتم هر کی چیزی گفت فقط لبخند زدم .. آخر میدونی همیشه تنها کاری که با دیدنش انجام میدادم .. همین لبخندهای شاید از سرِ دلتنگی و خجالت باشه .. گذشت سالها کسی نفهمید بچگی کردم اما عاشق بودم .. عادت کردم اما عاشق بودم .. بیمار شدم اما عاشق بودم .. هیچ کس هم نخواهد فهمید لبخندی که با هر یاد .. با هر بار درد میزنم .. فقط از یاد و خاطره ی عشقیِ که تو قلبم دفن کردم......
#فاطمه_آشوب
دوست دآرم اینُ .. ♥
لبخند رو .. (:
نوشته رو .. ✋
یه حقیقت درموردِ این نوشته ..
فندقم وقتی دآشتم مینوشتم یآدِ تو افتآدم ..
چرآش رو نمیدونم امآ ..
برآی تو .. ♡
نجوآ این همون نوشته اس .. ^_^
صبحتون لبخندی .. ☺
چهار و بیست و ۱
#فاطمه_آشوب
دوست دآرم اینُ .. ♥
لبخند رو .. (:
نوشته رو .. ✋
یه حقیقت درموردِ این نوشته ..
فندقم وقتی دآشتم مینوشتم یآدِ تو افتآدم ..
چرآش رو نمیدونم امآ ..
برآی تو .. ♡
نجوآ این همون نوشته اس .. ^_^
صبحتون لبخندی .. ☺
چهار و بیست و ۱
۷.۶k
۲۷ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.