مَنُ شَب .. سِکآنسِ ✌✌
#مَنُ_شَب .. سِکآنسِ ✌✌
تو بعضی شبآ آدما تنهایی رو فقط برا خودشون نمیخوان .. جوری که بشه گفت کاش کسی بود .. کسی که بشه باش حرف یا شاید حتی دردودل کرد .. اما عادت های بد رو نمیشه ازش گذشت .. حتی اگه دوس داشته باشم شبی با کسی حرف بزنم .. بگم از این منِ شب بیدار .. اما خودِ محافظم میگه حرف زدن با بقیه دردی رو ازت دوا نمیکُنه .. امشب فرق داشت تا حدی .. امشب از اون شبایی بود که میخواستم حرف بزنم با کسی که اگه بود .. اما مثِ اینکه حتی دیگه آدما هم عادت کردن که منی نیست تا از شبهاش بگه .. چون آدمییَم که مینویسیِ ولی گفتنی از زبونش نمیاد .. شایدم به این نتیجه رسیدم که دل گرفتی دیگه گفتی نیست .. یا به کسی که تو واقعیت هست بفهمونیش تا با بغلی برطرفش کنه .. یا خودتُ با این همه جمله ی نوشته شده کمی آروم کنی .. چون من دخترِ نوشتنم نه گفتن .. راستش امشب برگشتم به یه عادتِ شبونه ی دیگه .. بعد از ماه ها به حیاط برگشتم و رها شدم از ظلمتِ آدما .. برگشتم به سیاهی که دیوانه وار دوسش دارم .. و با دیدنش تا سرحد مرگ ذوق میکنم .. و مثِ بچه ایی که از ذوقِ بیش از حدش شروع کنه به چرخیدن دورش .. منم شروع میکنم قدم به قدم متر کردنِ حیاطی که اگه صد بار هم دورش بزنم .. بازم قسمتِ جدیدی از اون بیکرانِ سیاه رو برام به نمایش میاره .. ولی مثِ هر باری که گم میشم تو تاریکیِ آسمون یه اجباری به اسمِ خواب منو به ظلمتِ داخل میکشونه .. به خودم گفتم شاید حرف نزدن واقعا بهتر باشه .. تا بگی و بازم حالت همون باشه .. پس قانع میشم به همین نوشتن .....
#فاطمه_آشوب
اون منم ..
منتظرم ..
تآ کلمه صف بکشه ..
تآ به خودم بگم ..
تآ ورق سیآه بشه ..
تآ من کمی رآحت شم از سنگینی ..
چهار و ۲۰ و سه .. صبحی دیگر بخیر ✋☺
تو بعضی شبآ آدما تنهایی رو فقط برا خودشون نمیخوان .. جوری که بشه گفت کاش کسی بود .. کسی که بشه باش حرف یا شاید حتی دردودل کرد .. اما عادت های بد رو نمیشه ازش گذشت .. حتی اگه دوس داشته باشم شبی با کسی حرف بزنم .. بگم از این منِ شب بیدار .. اما خودِ محافظم میگه حرف زدن با بقیه دردی رو ازت دوا نمیکُنه .. امشب فرق داشت تا حدی .. امشب از اون شبایی بود که میخواستم حرف بزنم با کسی که اگه بود .. اما مثِ اینکه حتی دیگه آدما هم عادت کردن که منی نیست تا از شبهاش بگه .. چون آدمییَم که مینویسیِ ولی گفتنی از زبونش نمیاد .. شایدم به این نتیجه رسیدم که دل گرفتی دیگه گفتی نیست .. یا به کسی که تو واقعیت هست بفهمونیش تا با بغلی برطرفش کنه .. یا خودتُ با این همه جمله ی نوشته شده کمی آروم کنی .. چون من دخترِ نوشتنم نه گفتن .. راستش امشب برگشتم به یه عادتِ شبونه ی دیگه .. بعد از ماه ها به حیاط برگشتم و رها شدم از ظلمتِ آدما .. برگشتم به سیاهی که دیوانه وار دوسش دارم .. و با دیدنش تا سرحد مرگ ذوق میکنم .. و مثِ بچه ایی که از ذوقِ بیش از حدش شروع کنه به چرخیدن دورش .. منم شروع میکنم قدم به قدم متر کردنِ حیاطی که اگه صد بار هم دورش بزنم .. بازم قسمتِ جدیدی از اون بیکرانِ سیاه رو برام به نمایش میاره .. ولی مثِ هر باری که گم میشم تو تاریکیِ آسمون یه اجباری به اسمِ خواب منو به ظلمتِ داخل میکشونه .. به خودم گفتم شاید حرف نزدن واقعا بهتر باشه .. تا بگی و بازم حالت همون باشه .. پس قانع میشم به همین نوشتن .....
#فاطمه_آشوب
اون منم ..
منتظرم ..
تآ کلمه صف بکشه ..
تآ به خودم بگم ..
تآ ورق سیآه بشه ..
تآ من کمی رآحت شم از سنگینی ..
چهار و ۲۰ و سه .. صبحی دیگر بخیر ✋☺
۲.۹k
۲۵ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.