𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
P¹
ا.ت«من یه دختر از یه خانواده با وضع مالی متوسطم...... من منشی یه شرکتم.......زندگیم خوب بود تا اینکه مادرم رو از دست دادم........بعد اون اتفاق پدرم نمیومد خونه....یا مست میومد.......یه شب یه اتفاقی افتاد که انتظارشو نداشتم.....
جاهیون(اسم پدر ا.ت)«برو آماده شو میخوایم بریم یه جایی....
ا.ت«کجا؟؟!
جاهیون«میبینی
ا.ت«رفتم اتاقم تاآماده شم......یه نیمتنه سفید با شلوار.....اون نیمتنه باعث شده بود تتوی قلب روی ترقوه ام پیدا بشه.....من اون تت رو خیلی دوست داشتم.....هرچند کوچیک بود ولی قشنگ بود......موهامو که تا پایین سینم می رسید دو باز گذاشتم....یه آرایش کوچیک کردم و گوشیم رو برداشتم رفتم بیرون
جاهیون«خوبه حالا بیا بریم
ا.ت«نیم بوت هام رو پوشیدم و رفیتم سوار ماشین شدیم........توی تمام راه سرم توی گوشی بود......حواسم نبود کجا میریم......تقریبا ۳۰دقیقه ای تو راه بودیم......یهو ماشین ترمز کرد....فهمیدم رسیدیم.....وقتی سرم رو بلند کروم فهمیدم اومدیم بار.....اینجا چرا؟؟؟
ا.ت«پدر چرا اومدیم بار؟
جاهیون«بیا تو میفهمی
ا.ت«دنبال پدرم راه افتادم.....بوی الکل همه جارو گرفته بود.....هر طرف رو هم نگاه میکردی یا داشتن ل..ب میگرفتن یا .....
جاهیون«میخوام دخترم رو بفروشم
؟«دخترت کدومه؟
جاهیون«اون....
؟«اومممم خیلی خوبه......زیرخواب خوبیه
ا.ت«من که تا اون لحظه ساکت بودم لب زدم«چیییییییی پدر چطور دلت میاد
جاهیون«حرفی نباشه هرزه
ا.ت«بغض کرده بودم.....پدرم بهم گفت هرزه......خواستم برم ولی دستم رو محکم گرفت
جاهیون«جایی نمیری
ا.ت«پدرم و یه مردی داشتن حرف میزدن....منم دستامو به یه میله بسته بودن تا در نرم....پدرم وافعا داشن منو میفروخت.....پدرم خواست امضا کنه که صدایی متوقفش کرده......
؟؟«ما میخریمش
جاهیون«چه قیمتی؟؟؟؟
؟؟«اومممم ۱۰میلیارد دلار کافیه؟؟؟!!
جاهیون«قبوله
اون ۲نفر کی بودن......
P¹
ا.ت«من یه دختر از یه خانواده با وضع مالی متوسطم...... من منشی یه شرکتم.......زندگیم خوب بود تا اینکه مادرم رو از دست دادم........بعد اون اتفاق پدرم نمیومد خونه....یا مست میومد.......یه شب یه اتفاقی افتاد که انتظارشو نداشتم.....
جاهیون(اسم پدر ا.ت)«برو آماده شو میخوایم بریم یه جایی....
ا.ت«کجا؟؟!
جاهیون«میبینی
ا.ت«رفتم اتاقم تاآماده شم......یه نیمتنه سفید با شلوار.....اون نیمتنه باعث شده بود تتوی قلب روی ترقوه ام پیدا بشه.....من اون تت رو خیلی دوست داشتم.....هرچند کوچیک بود ولی قشنگ بود......موهامو که تا پایین سینم می رسید دو باز گذاشتم....یه آرایش کوچیک کردم و گوشیم رو برداشتم رفتم بیرون
جاهیون«خوبه حالا بیا بریم
ا.ت«نیم بوت هام رو پوشیدم و رفیتم سوار ماشین شدیم........توی تمام راه سرم توی گوشی بود......حواسم نبود کجا میریم......تقریبا ۳۰دقیقه ای تو راه بودیم......یهو ماشین ترمز کرد....فهمیدم رسیدیم.....وقتی سرم رو بلند کروم فهمیدم اومدیم بار.....اینجا چرا؟؟؟
ا.ت«پدر چرا اومدیم بار؟
جاهیون«بیا تو میفهمی
ا.ت«دنبال پدرم راه افتادم.....بوی الکل همه جارو گرفته بود.....هر طرف رو هم نگاه میکردی یا داشتن ل..ب میگرفتن یا .....
جاهیون«میخوام دخترم رو بفروشم
؟«دخترت کدومه؟
جاهیون«اون....
؟«اومممم خیلی خوبه......زیرخواب خوبیه
ا.ت«من که تا اون لحظه ساکت بودم لب زدم«چیییییییی پدر چطور دلت میاد
جاهیون«حرفی نباشه هرزه
ا.ت«بغض کرده بودم.....پدرم بهم گفت هرزه......خواستم برم ولی دستم رو محکم گرفت
جاهیون«جایی نمیری
ا.ت«پدرم و یه مردی داشتن حرف میزدن....منم دستامو به یه میله بسته بودن تا در نرم....پدرم وافعا داشن منو میفروخت.....پدرم خواست امضا کنه که صدایی متوقفش کرده......
؟؟«ما میخریمش
جاهیون«چه قیمتی؟؟؟؟
؟؟«اومممم ۱۰میلیارد دلار کافیه؟؟؟!!
جاهیون«قبوله
اون ۲نفر کی بودن......
۴۴.۳k
۲۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.