کنارم بمون4
کای:حالا ولش کن.چی میخوری؟؟؟
ادای فکر کردن در اوردم:فکر کنم بهتره چیزی نخورم که وقتی رفتم پیش دوستم سیر نباشم!راستی دیرم شد باید برم.
سریع پا شدم برم.
نزدیک در ورودی بودم که کای دستمو کشید.
من:ولم کن گفتم دیرم شده!
کای:نمیزارم بری
من:اگه نزاری زنگ میزنم به جیمین بهش میگم منو اذیت کردی!
همون لحظه تلفنم زنگ خورد.جیمین بود.اخه من چجوری میتونم انقدر خوش شانس باشم؟؟؟؟
یه نگاه شیطنت امیز به کای کردم.
ترسیده بود.
جواب دادم و با حالت ناراحت:الو؟؟جیمین کای منو اذیت میکنه
جیمین:زود باش بیا خونه تا من حساب اون پسره رو برسم
ادای فکر کردن در اوردم:فکر کنم بهتره چیزی نخورم که وقتی رفتم پیش دوستم سیر نباشم!راستی دیرم شد باید برم.
سریع پا شدم برم.
نزدیک در ورودی بودم که کای دستمو کشید.
من:ولم کن گفتم دیرم شده!
کای:نمیزارم بری
من:اگه نزاری زنگ میزنم به جیمین بهش میگم منو اذیت کردی!
همون لحظه تلفنم زنگ خورد.جیمین بود.اخه من چجوری میتونم انقدر خوش شانس باشم؟؟؟؟
یه نگاه شیطنت امیز به کای کردم.
ترسیده بود.
جواب دادم و با حالت ناراحت:الو؟؟جیمین کای منو اذیت میکنه
جیمین:زود باش بیا خونه تا من حساب اون پسره رو برسم
۹.۲k
۲۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.