🌸سرنوشت🌸
🌸سرنوشت🌸
🌸Part6🌸
از زبان ا/ت :
برای بعد از ظهر یک لباس مناسب پوشیدم و از مامانم خداحافظی کردم واز خونه خارج شدم آئویی آدرس کافه رو برام فرستاده بود پس تونستم راحت پیدا کنم وقتی رسیدم شوکه شدم یعنی چی مگه آئویی نگفت دخترونه میریم کافه پس چرا پسرا اینجا هستند بگذریم خودمو آروم نشون دادم و سلام کردم همه ی هم کلاسی ها اینجا بودند . بعد از کلی صحبت بیرون کافه وارد کافه شدیم . کافه بزرگ بود پس بزرگ ترین میز رو انتخاب کردیم و نشستیم موچیرو رو به روی من نشست استرس داشتم و نمی دونستم این استرس از کجا بود موچیرو پسر درون گرایی بود ولی نمی دونم چرا می تونست با من راحت صحبت کنه گارسون اومد و ما سفارشمون رو دادیدیم بچه ها یک جور عجیبی رفتار می کردن و این برای من مهم نبود چون بیشتر می خواستم آئویی بخاطر اینکه بهم دروغ گفته بود دعوا کنم . تو افکار خودم غرق بودم که موچیرو صدام کرد و می خواست بودنه چرا تو فکرم و بهش گفتم خوبم خیلی برای رفتن به جنگل زوق داشت ولی نشون نمی داد . باهم نشسته بودیم و درباره رفتن به جنگل برنامه ریزی می کردیم که موقع رفتن شد همه خداحافظی کردن من هم به خونه رفتم تا وسایلمو برای فردا آماده کنم
ادامه دارد . . .
🌸Part6🌸
از زبان ا/ت :
برای بعد از ظهر یک لباس مناسب پوشیدم و از مامانم خداحافظی کردم واز خونه خارج شدم آئویی آدرس کافه رو برام فرستاده بود پس تونستم راحت پیدا کنم وقتی رسیدم شوکه شدم یعنی چی مگه آئویی نگفت دخترونه میریم کافه پس چرا پسرا اینجا هستند بگذریم خودمو آروم نشون دادم و سلام کردم همه ی هم کلاسی ها اینجا بودند . بعد از کلی صحبت بیرون کافه وارد کافه شدیم . کافه بزرگ بود پس بزرگ ترین میز رو انتخاب کردیم و نشستیم موچیرو رو به روی من نشست استرس داشتم و نمی دونستم این استرس از کجا بود موچیرو پسر درون گرایی بود ولی نمی دونم چرا می تونست با من راحت صحبت کنه گارسون اومد و ما سفارشمون رو دادیدیم بچه ها یک جور عجیبی رفتار می کردن و این برای من مهم نبود چون بیشتر می خواستم آئویی بخاطر اینکه بهم دروغ گفته بود دعوا کنم . تو افکار خودم غرق بودم که موچیرو صدام کرد و می خواست بودنه چرا تو فکرم و بهش گفتم خوبم خیلی برای رفتن به جنگل زوق داشت ولی نشون نمی داد . باهم نشسته بودیم و درباره رفتن به جنگل برنامه ریزی می کردیم که موقع رفتن شد همه خداحافظی کردن من هم به خونه رفتم تا وسایلمو برای فردا آماده کنم
ادامه دارد . . .
۱۲۱
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.