درسته،من تاریخ خوندم اما توی یه کلینیک دندانپزشکی که اسمش
درسته،من تاریخ خوندم اما توی یه کلینیک دندانپزشکی که اسمش 'آنجلا' بود به عنوان کمک دندان پزشک کار می کردم،آقای دکتر که پیر مرد خوش قلبی هم بود توی کشیدن دندان تخصص داشت،البته این کار رو با ظرافت و هنر خاصی انجام می داد،درست مثل یه نمایش،روال کار هم این بود که ابتدا آهنگ معروف 'خورخه فلیسیانو' به نام 'آنجلا' پخش می شد و دکتر هم در حالیکه آهنگ رو زمزمه می کرد با دندون پوسیده ور می رفت و در آخر آهنگ هم که اینجوری تموم میشد 'چرا ترکم کردی؟ آنجلا آنجلا' دندان بیمار رو می کشید و در اوج آهنگ 'خورخه' و دکتر با هم فریاد میزدن'آنجلا'،این کار باعث میشد ناله بیمار بین اون همه صدا گم بشه!
راستش دقیقا طبقه پایین ما یه دفتر وکالت بود که من عشق اسطوره ای به خانم وکیل پیدا کرده بودم،ولی خب به خاطر اینکه سن او از من بیشتر بود پا پیش نمی ذاشتم،اما وقتی قضیه رو با دکتر در میان گذاشتم،دکترگفت:
خود مقوله سن به اندازه کافی احمقانه هست،چه برسه به اینکه به خاطرش عشقت رو از دست بدی،مثل من که زمان دانشجویی عشقم آنجلا رو از دست دادم!
حرف دکتر تاثیر زیادی روی من گذاشت و این شد که من واسه خانم وکیل یه کتاب 'آیین دادرسی کیفری' کادو گرفتم و رفتم پیشش و بهش گفتم که گلوم بدجور پیشت گیر کرده!
اونم بعد از اینکه بلند بلند خندید،جدی شد و گفت:ببین تو پسر شیرینی هستی ها،ولی بعضی مواقع واقعیت دردناکه،تا حالا خودت رو توی آیینه نگاه کردی؟تو فقط یه دانشجوی تاریخی!
آره رفیق،این حرف کلی من رو تو فکر برد،تا جاییکه چند روز به جای مواد پر کردن دندان از لاک غلط گیر استفاده می کردم.اما خب دکتر همیشه سعی می کرد روحیه من رو بالا نگه داره و از همین بابت روزی که خانم وکیل می خواست بیاد دندانش رو بکشه دکتر جیم شد تا من این کار رو بکنم!
خانم وکیل با دندان درد به مطب اومد و وقتی من رو دید کلی جا خورد،اما خب چاره ای نداشت و رادیو گرافی دندانش رو به من داد و روی صندلی نشست.
واضح بود که دندان هفت پایینش خراب شده و من طبق روال همیشه آهنگ'آنجلا'رو گذاشتم و تمام سعیم رو کردم که دندان کشیدنش رو رمانتیک کنم اما ریشه دندان به قدری سفت بود که عملا گریه خانم وکیل رو دیدم.
وقتی دندان کشیدن تموم شد خانم وکیل با ناراحتی مطب رو ترک کرد،اما فرداش برگشت،چون دندان دردش خوب نشده بود،اون وقت بود که دکتر رادیوگرافی دندانش رو دید و گفت:بعضی مواقع واقعیت دردناکه،متاسفانه دستیار من اشتباهی به جای دندان هفت،دندان شش پایین شما رو کشیده،چه انتظاری داری؟اون فقط یه دانشجوی تاریخه!
قهوه سرد آقای نویسنده/ #روزبه_معین
راستش دقیقا طبقه پایین ما یه دفتر وکالت بود که من عشق اسطوره ای به خانم وکیل پیدا کرده بودم،ولی خب به خاطر اینکه سن او از من بیشتر بود پا پیش نمی ذاشتم،اما وقتی قضیه رو با دکتر در میان گذاشتم،دکترگفت:
خود مقوله سن به اندازه کافی احمقانه هست،چه برسه به اینکه به خاطرش عشقت رو از دست بدی،مثل من که زمان دانشجویی عشقم آنجلا رو از دست دادم!
حرف دکتر تاثیر زیادی روی من گذاشت و این شد که من واسه خانم وکیل یه کتاب 'آیین دادرسی کیفری' کادو گرفتم و رفتم پیشش و بهش گفتم که گلوم بدجور پیشت گیر کرده!
اونم بعد از اینکه بلند بلند خندید،جدی شد و گفت:ببین تو پسر شیرینی هستی ها،ولی بعضی مواقع واقعیت دردناکه،تا حالا خودت رو توی آیینه نگاه کردی؟تو فقط یه دانشجوی تاریخی!
آره رفیق،این حرف کلی من رو تو فکر برد،تا جاییکه چند روز به جای مواد پر کردن دندان از لاک غلط گیر استفاده می کردم.اما خب دکتر همیشه سعی می کرد روحیه من رو بالا نگه داره و از همین بابت روزی که خانم وکیل می خواست بیاد دندانش رو بکشه دکتر جیم شد تا من این کار رو بکنم!
خانم وکیل با دندان درد به مطب اومد و وقتی من رو دید کلی جا خورد،اما خب چاره ای نداشت و رادیو گرافی دندانش رو به من داد و روی صندلی نشست.
واضح بود که دندان هفت پایینش خراب شده و من طبق روال همیشه آهنگ'آنجلا'رو گذاشتم و تمام سعیم رو کردم که دندان کشیدنش رو رمانتیک کنم اما ریشه دندان به قدری سفت بود که عملا گریه خانم وکیل رو دیدم.
وقتی دندان کشیدن تموم شد خانم وکیل با ناراحتی مطب رو ترک کرد،اما فرداش برگشت،چون دندان دردش خوب نشده بود،اون وقت بود که دکتر رادیوگرافی دندانش رو دید و گفت:بعضی مواقع واقعیت دردناکه،متاسفانه دستیار من اشتباهی به جای دندان هفت،دندان شش پایین شما رو کشیده،چه انتظاری داری؟اون فقط یه دانشجوی تاریخه!
قهوه سرد آقای نویسنده/ #روزبه_معین
۹.۲k
۰۷ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.