همچو نی می نالم از سودای دل

همچو نی می نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل

من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل

همچو موجم یک نفس آرام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل

دل اگر از من گریزد وای من
غم اگر از دل گریزد وای دل

ما ز رسوایی بلند آوازه ایم
نامور شد هر که شد رسوای دل

خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والای دل

گنج منعم خرمن سیم و زر است
گنج عاشق گوهر یکتای دل

در میان اشک نومیدی رهی
خندم از امیدواریهای دل
دیدگاه ها (۴)

هیچ موجودی در دنیا وجود ندارد که در اثر عشق ورزیدن به یک موج...

ناله می لرزد ، می رقصد اشک آه ، بگذار که بگریزم من از تو ، ا...

آنکه واقعا تو را دوست دارد بهساز آرام بودنت کفایت میکندو هرگ...

عشقت انگور سیاهی بود که در پستوی دلم ماند و کهنه شد و هر چه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط