دلم را در آتش نشاندی و رفتی

دلم را در آتش نشاندی و رفتی
بر این دیده باران فشاندی و رفتی
در این آب و آتش به حیرت نشستم
که برخاستی و نماندی و رفتی
سلامی فرستادمت تا رسیدی
رسیدی سلامی رساندی و رفتی
وجودت بهشت جهان بود اما
جهان را به آتش کشاندی و رفتی
من آن آرش مرزگیرم به تیری
تو اشک از کمانم رماندی و رفتی
من اسفندیارم که از اشک تیری
به چشمان زارم نشاندی و رفتی
بخوانند با خط من قصه تو
که تو خط ما را نخواندی و رفتی
پی تو دویدم به دیدارت اما
نماندی، نخواندی، دواندی و رفتی
#میم_نون_راهی
#م_ن_راهی
#آیت_الله_طالقانی
#طالقانی
#شعر
#شعر_عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد/آخرین خون من آغاز شهیدان باشد...

ای ابرهای تشنگی! هنگام باران می رسد/ سیراب تا گردد زمین،اشک ...

تنهاتر از عشق جایی دیدی نشانم بده زود/من دیده ام عشق تنهاست،...

دلی شکسته ام و سینه ای پر از دردممیان این همه اندوه تاب آورد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط