part14
part14
علی-ازآگاهی اومدم بیرون حالمگرفته بود
دلم میخواست یکم باتارا حرف بزنم تاخودمو خالی کنم
سوار ماشیین شدم
یه زنگی به تارا زدم
+الوجانم
-سلام خوبی
+آره توچطوری
-منم خوبم خونه ای بادی ببنمت
+اره بیا منتظرم
-اوکی فعلا
+بای
رفتم سمت خونه یتارا خیلی دلم گرفته بود دلم میخواست گریه کنم
مثل برف وپلی کردم
چراباید همچین میشد اخه
تارا-پاشدم یکم خونه روجم وجور کردم انگارتوش بمب ترکیده بود
ساعتحدود3 بود گشنم بود ناهار نخورده بودم یه پاستا درست کردم باههم بخوریم
یه 20 دیقه بد زنگ خونه خورد و علی اومد
سلامممم
علی-سلاممم دلم چقد براتت تنگ شدبود دختر
تارا-عاخی کوشولو بیابغلم اصلاااااا
علی-بغلش کردم یه چند دیقه ای توبغل هم بودیم
موهاشو بوکردم
واقعا چرامن اینقد اسکلم که رفتم باپانیذ من ازاون
اولشم عاشق تارابودم
پانیذ فقط یه هوس بوده همین
تارا-خوب چیشده یادی ازماکردی
علی-هی تارانمیدون چه بلایی سرداداشت آورد که
تارا-چیشده
پاستا پختم بیا بخوریم بد
تعریف کن ببینم
علی-بببینم تاراخانمچیکرده
تارا-بفرما
خوب بگو ببینم
علی-چقد خوشمزه شده
خوب ببین امروز....
تارا-الکی مگی یعنی پانیذ
علی-جد یمیگم بخدا
کاراون واون رضاعه بوده
تارا-چیبگم
واقعا چجوری تونسته باکسی که
عاشقشه اینجوری کنه
علی-الان که فکرمیکنم من اصلا عاشقشم نبودم
یادته بهت یبار گفتم عاشق ینفرم نمیتونم بهش بگم؟
تارا-آره خوب مگه پانیذ نبود؟
علی-هه پانیذ
نبابا اصلا رابطم بااون ازهمون اولشم اشتباه بود
عشق واقعی من یکی دیگس
تارا-کیه خوب
علی-حالا
تارا-اذیت نکن بگو دیگه
علی-میگم حالا
تارا-کی
علی-فردا برا ناهار لازانیا بپز غذای موردعلاقش بیارم خونت ببینیش
تارا-الکییی
علی-ایی کجا الکی میگم
تارا-حالا پانیذ چی میشه
علی-من که دیگه دروشو خط زدم
بقیشم طبق قانون باهاش برخورد میکنن
تارا-اها
عررررررر کی فردا میشههههه
من ذوق دارم
علی-صبور باش حالا
تارا-غذای موردعلاقشم غذای مورد علاقه ی منه هاااا
میگم چیبپوشممم
چه رنگی دوسدارع؟
علی-عاممم مشکی وبنفش عاشق این ترکیبه
تارا-داداش سلیقمونم که یکیه
یکم باهم حرف زدیم ناهار خوردیم
داشتم ظرفار جم میکردیم باهم که
علی-میگم یه فیلم ببینیم
تارا-باش
توبرو یه فیلم پیداکن منم خوراکی بیارم
علی- باشه
رفتم یه فیلم ترسناک پیدا کردم
وصل کردم به تلوزیون
تارا-یه پندا خرت وپرت آماده کردم
رفتم پذیرایی
پیداکردی؟
علی- اره یه فیلم ترسناک خفن
جن گیر
تارا-علییییی
ترسناک من شب تنها میترسم
علی-نمیترسی بیا ببینیم
سردنیست هوا؟
تارا-چرا بزار پتو بیارم
رفتم دوتا پتو آوردم
علی-بزار پرده هارو بکشم چراغارم خاموش کنم تا
فیلم خفن تربشه
تارا-ازدست تو یعنی منو سکته نده تابه فردانرسم راحت نمیشه که
علی-خوب حالا رفتم کنارش نشستم
تارا-پتورو کشیدم روم
طرف پفیلارم برداشتم بغلم
علی
علی-جونم
تارا-من میترسم
علی-هنو که شروع نشدعع
تارا-بغلم کن(خودشو لوس میکنه بالحن بچگونه)
علی-بااین کارش قند ودلم اب شد بیا بغلم باشه
بغلش کردم پتو رو کشیدم رمون بد شروع به خوردن پفیلا کردم
همینجوری داشتیم فیلم میدیدم
جاهای ترسناکش بود
تارا-وای یاحسین
علی میکشمت
علی-خودشو چسبونده بود بهم سرشو گذاشته بود رو سینم چشاششم بسته بود
عه ازچی میترسی ترس نداره که
تارا-خوب ترسیدمممممم
سرم وگذاشتم روشونش
یواش یواش چشامسنگین شد که
رفتم توعالم خواب
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان#فصل2
پارت های قبل درپیج @dina_yasini
علی-ازآگاهی اومدم بیرون حالمگرفته بود
دلم میخواست یکم باتارا حرف بزنم تاخودمو خالی کنم
سوار ماشیین شدم
یه زنگی به تارا زدم
+الوجانم
-سلام خوبی
+آره توچطوری
-منم خوبم خونه ای بادی ببنمت
+اره بیا منتظرم
-اوکی فعلا
+بای
رفتم سمت خونه یتارا خیلی دلم گرفته بود دلم میخواست گریه کنم
مثل برف وپلی کردم
چراباید همچین میشد اخه
تارا-پاشدم یکم خونه روجم وجور کردم انگارتوش بمب ترکیده بود
ساعتحدود3 بود گشنم بود ناهار نخورده بودم یه پاستا درست کردم باههم بخوریم
یه 20 دیقه بد زنگ خونه خورد و علی اومد
سلامممم
علی-سلاممم دلم چقد براتت تنگ شدبود دختر
تارا-عاخی کوشولو بیابغلم اصلاااااا
علی-بغلش کردم یه چند دیقه ای توبغل هم بودیم
موهاشو بوکردم
واقعا چرامن اینقد اسکلم که رفتم باپانیذ من ازاون
اولشم عاشق تارابودم
پانیذ فقط یه هوس بوده همین
تارا-خوب چیشده یادی ازماکردی
علی-هی تارانمیدون چه بلایی سرداداشت آورد که
تارا-چیشده
پاستا پختم بیا بخوریم بد
تعریف کن ببینم
علی-بببینم تاراخانمچیکرده
تارا-بفرما
خوب بگو ببینم
علی-چقد خوشمزه شده
خوب ببین امروز....
تارا-الکی مگی یعنی پانیذ
علی-جد یمیگم بخدا
کاراون واون رضاعه بوده
تارا-چیبگم
واقعا چجوری تونسته باکسی که
عاشقشه اینجوری کنه
علی-الان که فکرمیکنم من اصلا عاشقشم نبودم
یادته بهت یبار گفتم عاشق ینفرم نمیتونم بهش بگم؟
تارا-آره خوب مگه پانیذ نبود؟
علی-هه پانیذ
نبابا اصلا رابطم بااون ازهمون اولشم اشتباه بود
عشق واقعی من یکی دیگس
تارا-کیه خوب
علی-حالا
تارا-اذیت نکن بگو دیگه
علی-میگم حالا
تارا-کی
علی-فردا برا ناهار لازانیا بپز غذای موردعلاقش بیارم خونت ببینیش
تارا-الکییی
علی-ایی کجا الکی میگم
تارا-حالا پانیذ چی میشه
علی-من که دیگه دروشو خط زدم
بقیشم طبق قانون باهاش برخورد میکنن
تارا-اها
عررررررر کی فردا میشههههه
من ذوق دارم
علی-صبور باش حالا
تارا-غذای موردعلاقشم غذای مورد علاقه ی منه هاااا
میگم چیبپوشممم
چه رنگی دوسدارع؟
علی-عاممم مشکی وبنفش عاشق این ترکیبه
تارا-داداش سلیقمونم که یکیه
یکم باهم حرف زدیم ناهار خوردیم
داشتم ظرفار جم میکردیم باهم که
علی-میگم یه فیلم ببینیم
تارا-باش
توبرو یه فیلم پیداکن منم خوراکی بیارم
علی- باشه
رفتم یه فیلم ترسناک پیدا کردم
وصل کردم به تلوزیون
تارا-یه پندا خرت وپرت آماده کردم
رفتم پذیرایی
پیداکردی؟
علی- اره یه فیلم ترسناک خفن
جن گیر
تارا-علییییی
ترسناک من شب تنها میترسم
علی-نمیترسی بیا ببینیم
سردنیست هوا؟
تارا-چرا بزار پتو بیارم
رفتم دوتا پتو آوردم
علی-بزار پرده هارو بکشم چراغارم خاموش کنم تا
فیلم خفن تربشه
تارا-ازدست تو یعنی منو سکته نده تابه فردانرسم راحت نمیشه که
علی-خوب حالا رفتم کنارش نشستم
تارا-پتورو کشیدم روم
طرف پفیلارم برداشتم بغلم
علی
علی-جونم
تارا-من میترسم
علی-هنو که شروع نشدعع
تارا-بغلم کن(خودشو لوس میکنه بالحن بچگونه)
علی-بااین کارش قند ودلم اب شد بیا بغلم باشه
بغلش کردم پتو رو کشیدم رمون بد شروع به خوردن پفیلا کردم
همینجوری داشتیم فیلم میدیدم
جاهای ترسناکش بود
تارا-وای یاحسین
علی میکشمت
علی-خودشو چسبونده بود بهم سرشو گذاشته بود رو سینم چشاششم بسته بود
عه ازچی میترسی ترس نداره که
تارا-خوب ترسیدمممممم
سرم وگذاشتم روشونش
یواش یواش چشامسنگین شد که
رفتم توعالم خواب
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان#فصل2
پارت های قبل درپیج @dina_yasini
۴.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.