هادیدلها

هادی_دلها


دستش رو محکم گرفتم گفتم: بحثو
عوض نکن ، این سوختگی دستت چیه؟

خندید و گفت: یه شب #شیطون اومد سراغم منم اینجوری ازش #پذیرایی کردم.


#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#هدایت_تا_شهادت
#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۱)

هادی یک انسان بسیار عادی بود. مثل بقیه ، تنها تفاوت او عمل د...

ایام #فاطمیه در جبهه هادر دهه فاطمیه رزمندگان حال و هوای دیگ...

مراقب اعمالت باشچشم هزاران شهید به اعمال شما دوخته شده است.....

گرچه یاران همه رفتند ؛خـدا می‌دانـد ...نَم ِ خونی ز شهیـدانب...

رمان بغلی من پارت ۶۶ ارسلان: بخدا چیزی نیست پنبه رو آغشته به...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط