part 20 : my half brother..
صبح روز بعد
ا.ت با سردرد چشم هاشو باز کرد
ا.ت : من کجام اینجا کجاست ( منگ )
دقتی سرش رد چرخوند با جونگ کوکی مواجه شد که کنارش مثل یه بیبی بانی کیوت خوابیده
ا.ت ته دلش از آیت صحنه قنج رفت ولی زود خوش رو جمع کرد و یهو یادش جیسو اومد
با عصبانیت جیغی فرا بنفش کشید
ا.ت : عوضی بلند شو العان وقت خوابه پاشو بچم بده
جونگ کوک : بیب بزار بخوابم یکم دیگه ( خوابالو )
ا.ت : مردک الدنگ پاشو دخترم بهم بده برم شوهرم منتظرمه اونوقت تو اومدی کنار من خوابیدی
جونگ کوک با عصبانیت رو بلند شد و ا.ت رو بین خودش و تاج تخت زندانی کرد و بم و عصبی لب زد : شوهرت کیه ااا همون مردک جونگ ایل همونی که به اصطلاح گفتی شوهرت تا دیگه راه فرار نداشته باشی و من نتونم پیدات کنم کیم میسو
ا.ت : خواهش میکنم دخترم بهم بده جونگ کوک ( خواهش و کیوت )
کوک بدسه ی سطحی به لبای ا.ت زد : جیسو دختر منم هست و من العان تصمیمی میگیرم زن و بچم پیش خودم باشن
ا.ت : نه تو لیاقتش رو نداری ( عصبانیت)
جونگ کوک: عشق من بهت کافی نیست نه
ا.ت : اون روز که داشتی اون دختر رو میبوسیدی وقتی احوما گفت اون برگشته ک تو رفتی پایین فهمیدم دیگه اونجا جتی من و بچم نیست برای همین رفتم ( بغض و عصبانیت *)
جونگ کوک : چی تو داری خودت رو با اون عوضی مقایسه میکنی ا.ت خوشگلم اون دختر عمو مه اون خیلی میخواست با من ازدواج کمه کلی من پسش زدم مطمعن باش قلبم فقط برای توعه وگرنه اسمت رو روی قلبم تتو نمیزدم
ا.ت : تو چیکار کردی ( بهت )
جونگ کوک تیشرتش رو در اورد و بین انه تتو های دستش تتوی روی قلبش تو ی چشم بود
جونگ کوک : اسمه کسی که قلبم مطعلق به اونه رو روی قلبم حکش کردم
ا.ت : جونگ کوک بهم ثابت کن اون دختر عموته که بتونم ببخشمن بعد سه ستا بتونم به جیسو بگم بابات کیه
بابات بلاخره تز مسافرت برگشته ( گریه شدید )
جونگ کوک سر ا.ت رو به سینش چسبوند. و نوهاش رو نوازش کرد
جونگ کوک : هیچ دختر کوچولوم آروم باش قربونت بشم هیش من اینجام بلاخره ( با مهربونی )
و خلاصه با شنیدن صدای جیغ و خنده رفتم پایین
و دیدن شوگا و جیسو دارن پنکیک درست میکنند سروروشون پر از ارده
ا.ت : جیسو ( بغص )
جیسو : مامانی و پرید بغل ا.ت
جیسو : مامانی جونم دلم واست تنگ شده بود
جونگ کوک : دلت واسه بابایی تنگ نشده بود کوچولوی من
جیسو : تو آقا خرگوشه بابای منی ( ذوق و کیوت )
جونگ کوک : آره من باباتم خوشگلم و تز یه مسافرت طولانی برگشتم قند عسلم
و جیسو جونگ کوک رو بعل کرد د جستبی باهم خندیدن
ا.ت با سردرد چشم هاشو باز کرد
ا.ت : من کجام اینجا کجاست ( منگ )
دقتی سرش رد چرخوند با جونگ کوکی مواجه شد که کنارش مثل یه بیبی بانی کیوت خوابیده
ا.ت ته دلش از آیت صحنه قنج رفت ولی زود خوش رو جمع کرد و یهو یادش جیسو اومد
با عصبانیت جیغی فرا بنفش کشید
ا.ت : عوضی بلند شو العان وقت خوابه پاشو بچم بده
جونگ کوک : بیب بزار بخوابم یکم دیگه ( خوابالو )
ا.ت : مردک الدنگ پاشو دخترم بهم بده برم شوهرم منتظرمه اونوقت تو اومدی کنار من خوابیدی
جونگ کوک با عصبانیت رو بلند شد و ا.ت رو بین خودش و تاج تخت زندانی کرد و بم و عصبی لب زد : شوهرت کیه ااا همون مردک جونگ ایل همونی که به اصطلاح گفتی شوهرت تا دیگه راه فرار نداشته باشی و من نتونم پیدات کنم کیم میسو
ا.ت : خواهش میکنم دخترم بهم بده جونگ کوک ( خواهش و کیوت )
کوک بدسه ی سطحی به لبای ا.ت زد : جیسو دختر منم هست و من العان تصمیمی میگیرم زن و بچم پیش خودم باشن
ا.ت : نه تو لیاقتش رو نداری ( عصبانیت)
جونگ کوک: عشق من بهت کافی نیست نه
ا.ت : اون روز که داشتی اون دختر رو میبوسیدی وقتی احوما گفت اون برگشته ک تو رفتی پایین فهمیدم دیگه اونجا جتی من و بچم نیست برای همین رفتم ( بغض و عصبانیت *)
جونگ کوک : چی تو داری خودت رو با اون عوضی مقایسه میکنی ا.ت خوشگلم اون دختر عمو مه اون خیلی میخواست با من ازدواج کمه کلی من پسش زدم مطمعن باش قلبم فقط برای توعه وگرنه اسمت رو روی قلبم تتو نمیزدم
ا.ت : تو چیکار کردی ( بهت )
جونگ کوک تیشرتش رو در اورد و بین انه تتو های دستش تتوی روی قلبش تو ی چشم بود
جونگ کوک : اسمه کسی که قلبم مطعلق به اونه رو روی قلبم حکش کردم
ا.ت : جونگ کوک بهم ثابت کن اون دختر عموته که بتونم ببخشمن بعد سه ستا بتونم به جیسو بگم بابات کیه
بابات بلاخره تز مسافرت برگشته ( گریه شدید )
جونگ کوک سر ا.ت رو به سینش چسبوند. و نوهاش رو نوازش کرد
جونگ کوک : هیچ دختر کوچولوم آروم باش قربونت بشم هیش من اینجام بلاخره ( با مهربونی )
و خلاصه با شنیدن صدای جیغ و خنده رفتم پایین
و دیدن شوگا و جیسو دارن پنکیک درست میکنند سروروشون پر از ارده
ا.ت : جیسو ( بغص )
جیسو : مامانی و پرید بغل ا.ت
جیسو : مامانی جونم دلم واست تنگ شده بود
جونگ کوک : دلت واسه بابایی تنگ نشده بود کوچولوی من
جیسو : تو آقا خرگوشه بابای منی ( ذوق و کیوت )
جونگ کوک : آره من باباتم خوشگلم و تز یه مسافرت طولانی برگشتم قند عسلم
و جیسو جونگ کوک رو بعل کرد د جستبی باهم خندیدن
۹.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.