part last: my half brother
ا.ت : شوگا میگم میا کجاست
شوگا : ار بس جفتک میروند مجبور شدم قوی ترین داروی بیهوشی رو روش امتحان کنم هنوز خوابه
ا.ت : باشه
و برگشت سمت جونگ کوک و جیسو و دید دارن با نوتلا و میوه های مورد علاقشون پنکیک ها رو تزئین میکنن و میخندن
ا.ت : خوب تا بابایی رو دیدی مامانی رو یادت رفته نه ( کیوت و ناراحتی الکی )
جیسو : حب چیتار تنم این خردوشه بابایی منه
ا.ت : بابات واسه خودت ولی شوهرم ازم. نگیر
جون گکوک : من مخلص خانوم و خوشگل بابایی هستم
ا.ت جونگ کوک رو بغل کرد خلاصه
پسرا هم اومدن و کلی باهم خندیدن تا اینوا داشتن صبحونه میخوردن که با جیغ میا همه پریدن بالا
شوگا : وایییی بیدار شد خدا رحم کنه و رفت بالا پیش میا
شوگا : میا بیدار شدی قشنگم
میا : مرتیکه بچه مردم دزدیدی اومدی اینجا اون بچه العان از ترس دق میکنه ا.ت باور کن العان زیر سرمه
شوگا : همه حالشون خوبه و دور هم دارن خنده میکن
میا : چی داری میگی
شوگا : بیا پایین خودت ببین
میا با دو رفت پایین و دید همه دور هم دارن صبحونه میخورن
که جیسو میا رو دید
جیسو : خاله میا
میا : قربونت بشم قشنگم بیا بغلم ببینم
خوبی قربونت بشم جاییت که آسیب ندیده
جیسو : نه خاله دیشب کجا بدی من با. بابایی و مرد گوربه و عمو ها کلی بازی کردیم امروز صبحم منو گوربه و بابایی صبونه درست کردیم
میا : مامانت خوشگلم
ا.ت : من اینجام دختر جرا اینقدر حرص میخوری
میا : چرا اینقدر حرص میخورم دختر یه خراش روی دستش افتاد پنج بار غش و ضعف کردی حالا اگه بهت میگفتم گمشده و دزدیدنش که خدای نکرده سکته کرده بودی
ا.ت : قربونت بشم من
و هم رو بغل کردن و صبحونه خوردن
یک ماه بعدم شوگا و میا ازدواج کردن
و به خوبی خوشی سه نفره زندگی کردند
و حسابی خوش گذروندند
یادمون باشه هیچ وقت پیش پیش قضاوت نکنیم و اول سو تفاهم هارو برطرف کنیم تا مشکلی نداشته باشیم و زندگیمون جذاب تر بشه
و بتونیم قشنگ زندگی کنیم
دوستون دارم
شوگا : ار بس جفتک میروند مجبور شدم قوی ترین داروی بیهوشی رو روش امتحان کنم هنوز خوابه
ا.ت : باشه
و برگشت سمت جونگ کوک و جیسو و دید دارن با نوتلا و میوه های مورد علاقشون پنکیک ها رو تزئین میکنن و میخندن
ا.ت : خوب تا بابایی رو دیدی مامانی رو یادت رفته نه ( کیوت و ناراحتی الکی )
جیسو : حب چیتار تنم این خردوشه بابایی منه
ا.ت : بابات واسه خودت ولی شوهرم ازم. نگیر
جون گکوک : من مخلص خانوم و خوشگل بابایی هستم
ا.ت جونگ کوک رو بغل کرد خلاصه
پسرا هم اومدن و کلی باهم خندیدن تا اینوا داشتن صبحونه میخوردن که با جیغ میا همه پریدن بالا
شوگا : وایییی بیدار شد خدا رحم کنه و رفت بالا پیش میا
شوگا : میا بیدار شدی قشنگم
میا : مرتیکه بچه مردم دزدیدی اومدی اینجا اون بچه العان از ترس دق میکنه ا.ت باور کن العان زیر سرمه
شوگا : همه حالشون خوبه و دور هم دارن خنده میکن
میا : چی داری میگی
شوگا : بیا پایین خودت ببین
میا با دو رفت پایین و دید همه دور هم دارن صبحونه میخورن
که جیسو میا رو دید
جیسو : خاله میا
میا : قربونت بشم قشنگم بیا بغلم ببینم
خوبی قربونت بشم جاییت که آسیب ندیده
جیسو : نه خاله دیشب کجا بدی من با. بابایی و مرد گوربه و عمو ها کلی بازی کردیم امروز صبحم منو گوربه و بابایی صبونه درست کردیم
میا : مامانت خوشگلم
ا.ت : من اینجام دختر جرا اینقدر حرص میخوری
میا : چرا اینقدر حرص میخورم دختر یه خراش روی دستش افتاد پنج بار غش و ضعف کردی حالا اگه بهت میگفتم گمشده و دزدیدنش که خدای نکرده سکته کرده بودی
ا.ت : قربونت بشم من
و هم رو بغل کردن و صبحونه خوردن
یک ماه بعدم شوگا و میا ازدواج کردن
و به خوبی خوشی سه نفره زندگی کردند
و حسابی خوش گذروندند
یادمون باشه هیچ وقت پیش پیش قضاوت نکنیم و اول سو تفاهم هارو برطرف کنیم تا مشکلی نداشته باشیم و زندگیمون جذاب تر بشه
و بتونیم قشنگ زندگی کنیم
دوستون دارم
۸.۷k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.