باز برای تو می نویسم امام غریبم :
باز برای تو می نویسم امام غریبم :
وقتی با تمام وجود احساس کنی :کسی که دوستش داری : حضوری جاودان دارد در هستی
آن اندازه که بعد از مرگ هم حتی بودنش حتمی ست در هستی ...
خوش به حال آنها که چشم جانشان به دیدار تو روشن شده مولای من ...
خوش به حال آنها که گوش جانشان به صدای دل انگیزت مفتخر شده ..
خوش به حال عاشقان حقیقی ات مولای من ..
جز حسرت سخنی ندارم برای گفتن
جز اشک بهانه ای ندارم برای این همه بی لیاقتی
تا به امروزم : سوختم در آتش رو سیاهی ام ...
که حتی ثانیه ای هم رو در رو : نگاهم بر چهره ات گره نخورده اما من تورا بسیار دوست دارم آقای من....
در ضربان قلبم .. در اشک چشمانم .. در شور عاشقانه هایم .. در دل نگرانی آدینه ها ...در ثانیه های زمین
در غوغای خلقت که همه به نام توست ...
مولاجان
اما کو دیداری عاشقانه و چهره به چهره ....!!
به گمانم تا چشم من به دنیاست تو را نمی توانم ببینم...
تا دلم دلبسته ی زمین است
توفیق زیارتت نصیبم نخواهد شد...
آقاجان...!
لطفی کن لااقل برای بدرقه ام به دیار باقی
سری به من بزن...
از شب اول قبر : قصه ها شنیده ام اما، آنان که با نگاه تو رفتند
لبخند بر لب داشتند...
بیا و اجازه بده با لبخندی به ماهتاب چهره ات
چشم بر جمال تو بدوزم و بمیرم نه بر دنیا ....
مرگ هم زیباست : صحنه ی زیبایی از آخرین پرده ی نمایش زندگی در زمین که من مشتاقانه چشم انتظار پایان آنم ...
هر چند جوانم اما حاضرم جوانی ام به فدای یک لبخندت باشد و من با لبخندت : چشم بر دنیا ببندم ...
جوانی ام : عمرم همه به فدای یک لحظه رضایتت مولای من ..
به آشنایان سپرده ام بر سر مزارم نمانند برای اشک ریختن ،
شاید بیایی نگاهی کنی و خانه ام روشن شود به حضورت ..
یا صاحب الزمان
اگر قسمت نبود در دنیا ببینمت
اگر در زمان حیات چشمم به جمال دلربایت نورانی نشد...
لحظه ی مرگم ، لحظه ای بیا و زود برو
یک لحظه
فقط برای دیداری عاشقانه در آخرین لحظه...
#دلنوشته
اللهم عجل لولیک الفرج
وقتی با تمام وجود احساس کنی :کسی که دوستش داری : حضوری جاودان دارد در هستی
آن اندازه که بعد از مرگ هم حتی بودنش حتمی ست در هستی ...
خوش به حال آنها که چشم جانشان به دیدار تو روشن شده مولای من ...
خوش به حال آنها که گوش جانشان به صدای دل انگیزت مفتخر شده ..
خوش به حال عاشقان حقیقی ات مولای من ..
جز حسرت سخنی ندارم برای گفتن
جز اشک بهانه ای ندارم برای این همه بی لیاقتی
تا به امروزم : سوختم در آتش رو سیاهی ام ...
که حتی ثانیه ای هم رو در رو : نگاهم بر چهره ات گره نخورده اما من تورا بسیار دوست دارم آقای من....
در ضربان قلبم .. در اشک چشمانم .. در شور عاشقانه هایم .. در دل نگرانی آدینه ها ...در ثانیه های زمین
در غوغای خلقت که همه به نام توست ...
مولاجان
اما کو دیداری عاشقانه و چهره به چهره ....!!
به گمانم تا چشم من به دنیاست تو را نمی توانم ببینم...
تا دلم دلبسته ی زمین است
توفیق زیارتت نصیبم نخواهد شد...
آقاجان...!
لطفی کن لااقل برای بدرقه ام به دیار باقی
سری به من بزن...
از شب اول قبر : قصه ها شنیده ام اما، آنان که با نگاه تو رفتند
لبخند بر لب داشتند...
بیا و اجازه بده با لبخندی به ماهتاب چهره ات
چشم بر جمال تو بدوزم و بمیرم نه بر دنیا ....
مرگ هم زیباست : صحنه ی زیبایی از آخرین پرده ی نمایش زندگی در زمین که من مشتاقانه چشم انتظار پایان آنم ...
هر چند جوانم اما حاضرم جوانی ام به فدای یک لبخندت باشد و من با لبخندت : چشم بر دنیا ببندم ...
جوانی ام : عمرم همه به فدای یک لحظه رضایتت مولای من ..
به آشنایان سپرده ام بر سر مزارم نمانند برای اشک ریختن ،
شاید بیایی نگاهی کنی و خانه ام روشن شود به حضورت ..
یا صاحب الزمان
اگر قسمت نبود در دنیا ببینمت
اگر در زمان حیات چشمم به جمال دلربایت نورانی نشد...
لحظه ی مرگم ، لحظه ای بیا و زود برو
یک لحظه
فقط برای دیداری عاشقانه در آخرین لحظه...
#دلنوشته
اللهم عجل لولیک الفرج
۱۴.۴k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱