مادر تهیونگ الهی من به قربون عروس گلم بشم چقدر بهم میاین ...
"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷"
مادر تهیونگ ــــ الهی من به قربون عروس گلم بشم ، چقدر بهم میاین فداتون شم
جملهاش مانند چاقویی برنده به قلبم اثابت میکند
انگار از عمد بلند صحبت میکند تا صدایش به گوشم برسد
میخواهد تقاص تمام این مدتی که تهیونگ به خاطر من در رویش ایستاده بود را بگیرد
میخواهد تمام دق و دلیش را خالی کند
نفس عمیقی میکشم تا افسار بغضم را بر دست بگیرم
در آن کتوشلوار دامادی چقدر خوشتیپ شده بود
در کنار نوعروسش چقدر جذاب به نظر میرسید
حق با مادرجان بود ، چقدر به هم میآمدند
مانند ماه و خورشید بودند و تمام توجهات را جلب خود کرده بودند
خنده از لبان الا پاک نمیشد
در آن لباس عروسی پف پفی و آرایش غلیظ مانند فرشتهها شده بود
فرشتهای با ذات شیطان
من اما سیاه پوشیده بودم
لباس عزای عشقم رو پوشیده بودم
عشقی که دیگر متعلق به من نیست
من امشب عزادار شوهرم بودم و سوگواری اویی را میکردم که دیگر مال من نبود و برایم مرده بود
خیلی وقت بود که او دیگر مال من نبود
همان شب که که برای اولین بار سرکوفت نازا بودنم را بر سرم
همان شب که صحبت ادامهی نسلش را پیش کشید
همان شب که در چشمهایم زل زد و گفت که وارث میخواهد
مادرجان کیفش حسابی کوک بود
باید هم خوشحال میبود
او برنده بود
باید اعتراف کنم او برندهی این نبرد بود
از اول هم گفته بود برنده است
از اول هم گفته بود که هر چه بخواهد به آن میرسد و من احمقانه به تهیونگ دلخوش کرده بودم
"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷"
مادر تهیونگ ــــ الهی من به قربون عروس گلم بشم ، چقدر بهم میاین فداتون شم
جملهاش مانند چاقویی برنده به قلبم اثابت میکند
انگار از عمد بلند صحبت میکند تا صدایش به گوشم برسد
میخواهد تقاص تمام این مدتی که تهیونگ به خاطر من در رویش ایستاده بود را بگیرد
میخواهد تمام دق و دلیش را خالی کند
نفس عمیقی میکشم تا افسار بغضم را بر دست بگیرم
در آن کتوشلوار دامادی چقدر خوشتیپ شده بود
در کنار نوعروسش چقدر جذاب به نظر میرسید
حق با مادرجان بود ، چقدر به هم میآمدند
مانند ماه و خورشید بودند و تمام توجهات را جلب خود کرده بودند
خنده از لبان الا پاک نمیشد
در آن لباس عروسی پف پفی و آرایش غلیظ مانند فرشتهها شده بود
فرشتهای با ذات شیطان
من اما سیاه پوشیده بودم
لباس عزای عشقم رو پوشیده بودم
عشقی که دیگر متعلق به من نیست
من امشب عزادار شوهرم بودم و سوگواری اویی را میکردم که دیگر مال من نبود و برایم مرده بود
خیلی وقت بود که او دیگر مال من نبود
همان شب که که برای اولین بار سرکوفت نازا بودنم را بر سرم
همان شب که صحبت ادامهی نسلش را پیش کشید
همان شب که در چشمهایم زل زد و گفت که وارث میخواهد
مادرجان کیفش حسابی کوک بود
باید هم خوشحال میبود
او برنده بود
باید اعتراف کنم او برندهی این نبرد بود
از اول هم گفته بود برنده است
از اول هم گفته بود که هر چه بخواهد به آن میرسد و من احمقانه به تهیونگ دلخوش کرده بودم
"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
- ۵۳۵
- ۲۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط