بس بود هر چه خود را کوچک کرده بودم

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟹"

بس بود هر چه خود را کوچک کرده بودم

بس بود هر چه ضعیف و تو سری خور بوده‌ام

حال وقت این بود که خورده‌ شیشه‌های غرورم را جمع کنم

با پاهایی لرزان به سمت میز هدایا میروم و پاکت هدیه‌ام را در کنار هدایای پرزرق و برقشان و میگذارم و میروم

نه از آن اتاق منحوس

نه از آن باغ نفرین‌ شده

از زندگیش

از الان به بعد خانوم آن خانه الا بود

خانه‌ای که من روزی خانمش بودم و حال الا جایگزین من

میروم تا مجبور نشوم کلفت معشوقه‌اش باشم

میروم تا در آرامش زندگی کند و من در کنار تنها یادگاری که از او داشتم بتوانم به زندگی‌ام رنگ بدهم و معنی زندگی را درک کنم

خداحافظ برای همیشه جناب کیم

"ویو تهیونگ"

فضای سالن برایم خفه است

احساس میکنم وزنه‌ای چند کیلویی بر روی قلبم سنگینی میکند

کاش به او بگویم که همه چیز اجبار است

کاش بگویم که جانم برایش در میرود

کاش بگویم بچه‌ای را که از خون او نباشد نمیخواهم

نگاهم را میچرخانم تا شاید ببینمش و میبینمش

صبر کن ...

او ا.ت من بود ؟

چرا انقدر لاغر شده بود ؟

چرا انقدر شکسته شده بود ؟

"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
دیدگاه ها (۸)

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟺"آخ از آن چشمانش آخ از آن غم نگاهش م...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟻"خاله با لبخندی فریبنده سمتم می‌آید ...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟸"چرا باور کردم که تهیونگ وارث خاندان...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷"مادر تهیونگ ــــ الهی من به قربون ع...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟿"باورم نمیشور که دیشب به الا تـ*عـ*ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط