دلم خون شد از این افسرده پاییز
دلم خون شد از این #افسرده #پاییز
از این افسرده پاییز #غم_انگیز
غروبی سخت محنت بار دارد
همه درد است و با دل کار دارد
شرنگ افزای رنج زندگانی ست
غم او چون غم من جاودانی ست
افق در موج اشک و خون نشسته
شرابش ریخته جامش شکسته
گل و گلزار را چین بر جبین است
نگاه گل نگاه واپسین است
پرستوهایی وحشی بال در بال
امید مبهمی را کرده دنبال
نه در خورشید نور زندگانی
نه در مهتاب شور شادمانی
فلقها خندهٔ بر لب فسرده
سفقها عقدهٔ در هم فشرده
کلاغان میخروشند از سر کاج
که شد گلزارها تاراج تاراج
درختان در پناه هم خزیده
ز روی بامها گردن کشیده
خورد گل سیلی از باد غضبناک
بهر سیلی گلی افتاده بر خاک
چمن را لرزهها در تار و پود است
رخ مریم ز سیلیها کبود است
گلستان خرمی از یاد برده
به هر جا برگ گل را باد برده
نشان مرگ در گرد و غبار است
حدیث غم نوای آبشار است
چو بینم کودکان بینوا را
که میبندند راه اغنیا را
مگر یابند با صد ناله نانی
در این سرمای جان فرسا مکانی
سری بالا کنم از سینه کوه
دلم کوه غم و دریای اندوه
نگاهم میشکافد آسمان را
مگر جوید نشان بی نشان را
به دامانش درآویزد به زاری
بنالد زین همه بی برگ و باری
حدیث تلخ اینان باز گوید
کلید این معما باز جوید
چه گویم بغض میگیرد گلویم
اگر با او نگویم با که بگویم
فرود آید نگاه از نیمه راه
که دست وصل کوتاهست کوتاه
نهیب تند بادی وحشت انگیز
رسد همراه بارانی بلا خیز
بسختی میخروشم: های باران
چه میخواهی ز ما بی برگ و باران؟
برهنه بی پناهان را نظر کن
در این وادی قدم آهسته تر کن
شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل؟
پریشان شد پریشان تر چه حاصل؟
تو که #جان میدهی بر دانه در خاک
غبار از چهر گلها میکنی پاک
غم دلهای ما را شستشو کن
برای ما #سعادت آرزو کن
#فریدون_مشیری
#شعر
اینستاگرام و تلگرام ما: @MehrBanooo_2018
کانال تلگرام🌸 مهر بانو ۲۰۱۸🌸
https://t.me/joinchat/AAAAAEZCXhtYKvSlLlU1Cw
از این افسرده پاییز #غم_انگیز
غروبی سخت محنت بار دارد
همه درد است و با دل کار دارد
شرنگ افزای رنج زندگانی ست
غم او چون غم من جاودانی ست
افق در موج اشک و خون نشسته
شرابش ریخته جامش شکسته
گل و گلزار را چین بر جبین است
نگاه گل نگاه واپسین است
پرستوهایی وحشی بال در بال
امید مبهمی را کرده دنبال
نه در خورشید نور زندگانی
نه در مهتاب شور شادمانی
فلقها خندهٔ بر لب فسرده
سفقها عقدهٔ در هم فشرده
کلاغان میخروشند از سر کاج
که شد گلزارها تاراج تاراج
درختان در پناه هم خزیده
ز روی بامها گردن کشیده
خورد گل سیلی از باد غضبناک
بهر سیلی گلی افتاده بر خاک
چمن را لرزهها در تار و پود است
رخ مریم ز سیلیها کبود است
گلستان خرمی از یاد برده
به هر جا برگ گل را باد برده
نشان مرگ در گرد و غبار است
حدیث غم نوای آبشار است
چو بینم کودکان بینوا را
که میبندند راه اغنیا را
مگر یابند با صد ناله نانی
در این سرمای جان فرسا مکانی
سری بالا کنم از سینه کوه
دلم کوه غم و دریای اندوه
نگاهم میشکافد آسمان را
مگر جوید نشان بی نشان را
به دامانش درآویزد به زاری
بنالد زین همه بی برگ و باری
حدیث تلخ اینان باز گوید
کلید این معما باز جوید
چه گویم بغض میگیرد گلویم
اگر با او نگویم با که بگویم
فرود آید نگاه از نیمه راه
که دست وصل کوتاهست کوتاه
نهیب تند بادی وحشت انگیز
رسد همراه بارانی بلا خیز
بسختی میخروشم: های باران
چه میخواهی ز ما بی برگ و باران؟
برهنه بی پناهان را نظر کن
در این وادی قدم آهسته تر کن
شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل؟
پریشان شد پریشان تر چه حاصل؟
تو که #جان میدهی بر دانه در خاک
غبار از چهر گلها میکنی پاک
غم دلهای ما را شستشو کن
برای ما #سعادت آرزو کن
#فریدون_مشیری
#شعر
اینستاگرام و تلگرام ما: @MehrBanooo_2018
کانال تلگرام🌸 مهر بانو ۲۰۱۸🌸
https://t.me/joinchat/AAAAAEZCXhtYKvSlLlU1Cw
۶.۰k
۲۳ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.