×:چه خبر لیسا
×:چه خبر لیسا
+:سلامتی میخواستم بت ی چیز بگم
×:بگو
+:نه نه ولش الان وسط حرفمون (حرفم این بود که امروز تولدمه ولی بش نگفتم)
×:اگه ی چیط مهمیه بگو البته اگه خودت بخوای
+:نه نه چیز خواصی نیس
+:طرف ما داشت یه آقا که دستش ویالون بود میومد با ترانه Happy brthday to you
+:کوک فک کنم اینا میز رو اشتباه گرفتن
×:نمیدونم که شایدم نه
+:چطور؟؟
+:پشت سر ویالون هم دوستم سوجین اومد ولی تو دستشم یه کیک بود
×:Happy brthday to you lisa
+:از ذوق داشتم میترکیدم سوجینم کیک رو گذاشت روی میز و منو بغل کرد و بوسید
×:تولد مبارککک لیسااا ۱۰۰ سال به این تولد ه
+:مرسی خیلی خوشحالم کردین
-:عزیزم تولدتت مبارک خیلی دوست دارم
+:بعد نشستیم شاممون رو خوردیم هوا بد جور داشت رعد و برق میزد
×:خوب بچه ها نظرتون چیه بریم کمی بیرون دور برنیم؟
-:بارون میباره ها!
+:آره کوک بمونه برا یه روز دیگه
×:هر جور شما راحتین
+:پاشیم یواش یواش؟
×:باشه
-:باشه پاشیم فقط لیسا میتونم شبو بیام خونتون؟
+:آره بابا خیلیم خوشحالم میشم بیا
×:خوب دخترا مواظب خودتون باشین من میرم عا راستی بیایین برسونمتون
+:نه نه مرسی با سوجین میریم
-:لیسا هوا بارونیه الان ماشینی پیدا نمیشه بیا با کوک بریم
+:باشه اگ ت این جور میگی
×:پس شما بیایین برین ماشین منم برم پول رو حساب کنم
+:نه نه من حلص میکنم ت هم هر جور باشه مهمون منی
×:نه نه اصلا با خودمه همه چی
+:باشه پس منتظرتیم بیایی
×:کارامو تموم کردم از پله ها که داشتیم میرفتیم به طرف ماشین پای لیسا سر خورد داشت میوفتاد سریع گرفتم بغلم
-:اوهاااا من میرم شما هم بیایین😆
+:آخ ببخشین میتونی منو بزاری زمین؟
×:غرق نگاش شده بودم نفهمیدم چی گف ی لحظه ب خودم اومدم
+:چیزی شدهه؟
×:نه نه مواظب باشین
+:باشه
×:دستتو بده من
+:ن نیازی نیس😅😆
×:تو دستتو بده
+:باشه 🙃
پارت پنجم
#وانشات
#فیک
#سناریو
#بلک_پینک
#بی_تی_اس
#اسمات
+:سلامتی میخواستم بت ی چیز بگم
×:بگو
+:نه نه ولش الان وسط حرفمون (حرفم این بود که امروز تولدمه ولی بش نگفتم)
×:اگه ی چیط مهمیه بگو البته اگه خودت بخوای
+:نه نه چیز خواصی نیس
+:طرف ما داشت یه آقا که دستش ویالون بود میومد با ترانه Happy brthday to you
+:کوک فک کنم اینا میز رو اشتباه گرفتن
×:نمیدونم که شایدم نه
+:چطور؟؟
+:پشت سر ویالون هم دوستم سوجین اومد ولی تو دستشم یه کیک بود
×:Happy brthday to you lisa
+:از ذوق داشتم میترکیدم سوجینم کیک رو گذاشت روی میز و منو بغل کرد و بوسید
×:تولد مبارککک لیسااا ۱۰۰ سال به این تولد ه
+:مرسی خیلی خوشحالم کردین
-:عزیزم تولدتت مبارک خیلی دوست دارم
+:بعد نشستیم شاممون رو خوردیم هوا بد جور داشت رعد و برق میزد
×:خوب بچه ها نظرتون چیه بریم کمی بیرون دور برنیم؟
-:بارون میباره ها!
+:آره کوک بمونه برا یه روز دیگه
×:هر جور شما راحتین
+:پاشیم یواش یواش؟
×:باشه
-:باشه پاشیم فقط لیسا میتونم شبو بیام خونتون؟
+:آره بابا خیلیم خوشحالم میشم بیا
×:خوب دخترا مواظب خودتون باشین من میرم عا راستی بیایین برسونمتون
+:نه نه مرسی با سوجین میریم
-:لیسا هوا بارونیه الان ماشینی پیدا نمیشه بیا با کوک بریم
+:باشه اگ ت این جور میگی
×:پس شما بیایین برین ماشین منم برم پول رو حساب کنم
+:نه نه من حلص میکنم ت هم هر جور باشه مهمون منی
×:نه نه اصلا با خودمه همه چی
+:باشه پس منتظرتیم بیایی
×:کارامو تموم کردم از پله ها که داشتیم میرفتیم به طرف ماشین پای لیسا سر خورد داشت میوفتاد سریع گرفتم بغلم
-:اوهاااا من میرم شما هم بیایین😆
+:آخ ببخشین میتونی منو بزاری زمین؟
×:غرق نگاش شده بودم نفهمیدم چی گف ی لحظه ب خودم اومدم
+:چیزی شدهه؟
×:نه نه مواظب باشین
+:باشه
×:دستتو بده من
+:ن نیازی نیس😅😆
×:تو دستتو بده
+:باشه 🙃
پارت پنجم
#وانشات
#فیک
#سناریو
#بلک_پینک
#بی_تی_اس
#اسمات
۷.۳k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.