بچه میخوام

پارت²
کوک صبحونه میخوره :

عشقم عجب صبحونه درست کردی

ناریا: خواهش میکنم عشق من

زنگ گوشی کوک میخوره مامانشه

کوک: جانم مامان

اها

جدی امروز

باشه پس

خوش آمدی

من دوست دارم خدا حافظ

پایان

کوک: خوب ناریا امروز مامانم میخواد بیاد ترو خدا جر و بحث نکنید

ناریا: باشه اگر مامانت شروع نکرد

کوک: راستش ناریا ولی میدونی که من عاشق بچه هستم و حتی ۲ یا ۳ سال میشه ازدواج کردیم چرا نمیخوای بچه داشته باشیم

ناریا: کوک میشه بعدن در این مورد بگیم

ناریا: الان هم دیرت میشه

کوک: باشه (ناراحتی) شیر موز هم میخوره

[کوک آماده شود که بره بیشه اعضا که اهنگ جدید و اجرای جدیدی رو تمرین کن ]

[ناریا که بعد از صبحونه رفت سراغ خونه تکونی میکردن و دید که ساعت ۱۰شود
بعد از خونه تکونی رفت حموم و ۱۰مین گرفت و اتاق هم تمیز کرد و لباس تمیزی پوشید موهاش هم درست کرد و رفت سراغ درست کردن ناهار میدونه مامان کوک خیلی گیر میده و گفت برم نهار درست کنم که حوصله غر غر کردن رو ندارم ]

دنیگ دینگ

ناریا رفت باز کرد که م.ک امد
(مامان کوک با این علامت م.ک)

ناریا: سلام مادر جون

م.ک: سلام( سرد)

داخل مغز ناریا: یا خدا الان یعنی سرد گفت سلام درمورد بچه میخواد بگه اووووففف

ناریا:بفرمایید بشینین مامان

م.ک رفت نشست و ناریا هم نشست