یعنی آخرش میتونه چی باشه

یعنی آخرش میتونه چی باشه....؟ ---

«تو نبودی، ولی شبیهش بودی» – پارت ۹




---

🖋️ پارت ۹: «دل‌بستگی و درگیری»

شب بود و بارون بند اومده بود، اما هوا هنوز سرد و مرطوب بود.
جونگ‌کوک و تای نشسته بودن کنار پنجره، چراغ‌های خیابون‌ها توی قطرات بارون می‌درخشیدن.

تای دستش رو گرفت و پرسید:
"جونگ‌کوک، تو به فکر برگشتنی، نه؟"
چشماش مستقیم به چشم‌های پر از تردید و درد جونگ‌کوک دوخته شده بود.

جونگ‌کوک نفس عمیقی کشید و گفت:
"آره… هر روز دارم دنبال راهی می‌گردم. اما نمی‌خوام تو رو تنها بذارم."
صدای لرزونش پر از حس شکست بود.

تای سرش رو روی شونه‌ی جونگ‌کوک گذاشت و با آرامش گفت:
"من نمی‌خوام تو تنها باشی. اما نباید خودتو گم کنی توی این راه."


---

🔥 درگیری‌های ذهنی

جونگ‌کوک توی خودش درگیر بود.
دلش می‌خواست زمان رو به عقب برگردونه، با تای بمونه. اما آینده، دوستان، گروه، زندگی خودش رو صدا می‌زد.

هر لحظه که کنار تای بود، می‌خواست فراموش کنه، اما ذهنش مثل زنجیری می‌کشیدش به دنیای خودش.

ت

---

💔 لحظه‌ی تلخ

تای ناگهان بلند شد و با صدایی که شکست توش بود گفت:
"تو اینجا نیستی، جونگ‌کوک... تو هنوز اونجا هستی، ولی اینجا، من نیاز دارم که باشی. کامل باشی."

جونگ‌کوک اشک توی چشماش جمع شد، به سختی گفت:
"من اینجام، دارم تلاش می‌کنم… فقط نذار که این فاصله ما رو از هم دور کنه."

تای بغضش رو فرو داد و گفت:
"منم همینو می‌خوام… فقط قول بده که وقتی برگشتی، دوباره منو پیدا می‌کنی."

تای آروم سر‌ش رو برداشت، به قطره های بارون خیره شد.

"جونگ کوک......"

تای آروم برگشت، دید جونگ کوک نیست، اشک های غم آروم....از روی گونه اش اومدن پایین.

"بدون هیچ وقت فراموشت نمیکنم، حتی اگر دوباره نبینمت"

---

✨ پایان پارت ۹


---
دیدگاه ها (۰)

این فیک هم داره تمام میشه

صداش و کم کن

خلاصه ای از پارت قبل:اونها با یک حرکت اعتراف میکنن..... ---«...

خلاصه ای از پارت قبل:تای آروم سرشو میزاره روی شونه جونگ کوک ...

black flower(p,257)

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط