تکپارتیچان

#تکپارتی_چان
#درخواستی


وقتی دخترخالت بهش میچسبه و....



ویو ا/ت


از حرص دندونامو روی هم فشار میدادم
دلم میخواست همین الان بلند شم و محکم بکوبونم توی دهن اون دختره ی نکبت

د.ا: چانننن ( دستشو گذاشت روی دست چان)

_ بله

د.ا: میشه نمکدونو بدی ( با عشوه)

_ امم ( نمکدونو داد بهش) بفرما

د.ا: وایی چان ممنونمممم ( با عشوه)

_( لبخند)

همینجور داشتم با حرص بهشون نگاه میکردم که چان متوجه نگاهای من شد و بهم نگاه کرد یکم سرشو خم کرد و سوالی بهم خیره شد
سعی کردم خودمو کنترل کنم و نگاهمو از اون دوتا گرفتم

+ اصلا به من چه ( زیر لب)

چند لحظه ای گذشت که تصمیم گرفتم اصلا ادم حسابشون نکنم

( بعد شام )

ویو چان

توی پذیرایی روی مبل نشسته بودم که دخترخاله ا/ت اومد کنارم نشست و بازوم بغل کرد

د.ا: میگم چاننن ( با عشوه)

_ بله

د.ا:.........

دخترخاله ا/ت داشت حرف میزد ولی من تمام حواسم به دختر کوچولوم بود که تمام تلاششو میکرد توجه ای به ما نکنه.....
خوب میدونستم چقدر از دخترخالش بدش میاد البته منم از این دختر بدم میومد چون واقعا کَنه ست....
چند لحظه بعد ا/ت بلند شد و به سمت اتاقش رفت منم دست دخترخالشو از دور بازوم جدا کردم و بلند شدم

_ اممم ببخشید ولی یه کاری دارم باید برم

منتظر نموندم جوابمو بده و به سمت اتاق ا/ت راه افتادم

تق تق تق

+ بیا تو

اروم درو باز کردم و به ا/ت که روی تخت دراز کشیده بود نگاه کردم

_ دختر کوچولوم نمیخواد بیاد پیش بابایی؟

+ بابایی میتونه بره پیش دختر خاله ی دختر کوچولوش

_ ولی بابایی دلش دختر کوچولوشو میخواد

+( سکوت)

_ خانوم خوشگله؟

+( سکوت)

_ ایگنور میکنی؟

+( سکوت)

_ پرنسسم

ا/ت بدون توجه به من بلند شد و از کنارم رد شد رفت بیرون
پشت سرش رفتم توی پذیرایی

+ مامان،بابا ما دیگه میریم خونه ( با لبخند)

م.ا: او...عزیزم دارین میرین؟

+ اره مامان یکم خستم

م.ا: باشه خوشگلم مواظب خودتون باشین

د.ا: چاننن داریی میری عزیزمم( با عشوه)

_ اره

( توی ماشین)

_ ( دستشو گذاشت روی پای ا/ت) پرنسس

ا/ت دستمو از روی پاش برداشت و نگاهشو از پنجره به بیرون داد....

وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شد و در ماشینو محکم کوبید بست
چیزی نگفتم و از ماشین پیاده شدم و پشت سرش وارد خونه شدم

( یک ساعت بعد )


الان یک ساعتی هست که هرچقدر ا/ت رو صدا میزنمم جواب نمیده....
کلافه از روی مبل بلند شدم و به سمت اشپزخونه رفتم.....
به ا/ت که پشتش به من بود نزدیک شدم و دستامو دورش حقله کردم و سرمو وارد گردنش کردم

_ دختر کوچولوم معذرت میخوام....دیگه نمیزارم دخترخالت بهم نزدیک بشه

+( سکوت )

_ زندگیم؟( اروم)

+ مطمئن باشم؟

_ اره مطمئن باش..... آشتی؟

+ اره

_ ( لپ ا/تو بوسید) خیلی دوست پرنسسم

+ منم خیلی دوست دارم چانی
دیدگاه ها (۱۷)

فرشته های من ☆..... درخواستی دارین اینجا بگید 🍄✨

#تکپارتی_سونگمین #درخواستی وقتی باهاش قهری...... _ ا/ت ( با ...

پُـــــــآرتُـــــــ2. دلبےـرک شےـیرینےـ آسےـتےـآد🍭

مرگ بی پایان پارت ۳۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط