نفرتی که تبدیل به عشق شد
نفرتی که تبدیل به عشق شد
P51
×تا خفت نکردم ببند دهنت رو
(ویو ا.ت ، چند روز بعد)
بعد از اون شب کارم گریه کردن بود
با کتک خوردن و اسباب بازی شدن وقتم رو میگذروندم
دیگه اربابی نبود که بیاد و نجاتم بده خیلی دلمج تنگ شده میدونه ....میدونه من بدون اون چی میکشم میدونه دارن چجوری عروسکش رو اذیت میکنن
×به چی فکر میکنی ؟
نگاهی بهش کردم
+...به چیزی فکر نمیکنم
×جلوی اربابت اینطوری صحبت نمیکردی انگار جلوی من خیلی رو داری
+خودت داری میگی ارباب تو که اربابم نیستی تو قاتل اربابمی... میفهمی ؟(داد)
×مثل اینکه تنت میخاره ..اره؟
+نه اتفاقا تن تو میخاره روانی
با این حرفم میتونستم شعله های آتش رو توی چشماش ببینم
ولی
با خونسردی تمام گفت
×خودت خواستی
با اومدن به طرفم پا به فرار گذاشتم به سمت اتاقی که به اصطلاح اتاق من بود رفتم
×فکر میکنی با فرار کردن میتونی نجات پیدا کنی ..هاهاهاهاها ... (خنده) کور خوندی (بی حس و با ابروی بالا انداخته)
رفتم داخل و در رو محکم بستم و پشت در نشستم
×بگو اشتباه کردی که همچین چیزی رو گفتی
+من چیزی که لایقته رو گفتم
×گفتم عذرخواهی کن(داد)
+نمیخوامممم(داد)
×بهتره باهام بسازی وگرنه..
+منو با تهدید های مسخرت نترسون تو اربابم نیستی که منو از خود بی خود کنی و باعث ترسم بشی پس زور الکی نزن
×(خنده)
داشت میخندید ؟؟؟
+جیغغغغغغغغغغغغغ
داشتم به این فکر میکردم که چرا خندید که یکدفعه در با ضرب شدید باز شد پرت شدم اون طرف اتاق
×هنوزم نمیترسی نه؟
+.....هق.....هق ....ولمممم کنننننن(گریه)
دستم رو حس نمیکردم خیلی دردم گرفت
×وقتی پا روی دم شیر میزاری همینه
به طرفم اومد با از بازوم گرفت و بلندم کرد
محکم پرتم کرد روی تخت .....
P51
×تا خفت نکردم ببند دهنت رو
(ویو ا.ت ، چند روز بعد)
بعد از اون شب کارم گریه کردن بود
با کتک خوردن و اسباب بازی شدن وقتم رو میگذروندم
دیگه اربابی نبود که بیاد و نجاتم بده خیلی دلمج تنگ شده میدونه ....میدونه من بدون اون چی میکشم میدونه دارن چجوری عروسکش رو اذیت میکنن
×به چی فکر میکنی ؟
نگاهی بهش کردم
+...به چیزی فکر نمیکنم
×جلوی اربابت اینطوری صحبت نمیکردی انگار جلوی من خیلی رو داری
+خودت داری میگی ارباب تو که اربابم نیستی تو قاتل اربابمی... میفهمی ؟(داد)
×مثل اینکه تنت میخاره ..اره؟
+نه اتفاقا تن تو میخاره روانی
با این حرفم میتونستم شعله های آتش رو توی چشماش ببینم
ولی
با خونسردی تمام گفت
×خودت خواستی
با اومدن به طرفم پا به فرار گذاشتم به سمت اتاقی که به اصطلاح اتاق من بود رفتم
×فکر میکنی با فرار کردن میتونی نجات پیدا کنی ..هاهاهاهاها ... (خنده) کور خوندی (بی حس و با ابروی بالا انداخته)
رفتم داخل و در رو محکم بستم و پشت در نشستم
×بگو اشتباه کردی که همچین چیزی رو گفتی
+من چیزی که لایقته رو گفتم
×گفتم عذرخواهی کن(داد)
+نمیخوامممم(داد)
×بهتره باهام بسازی وگرنه..
+منو با تهدید های مسخرت نترسون تو اربابم نیستی که منو از خود بی خود کنی و باعث ترسم بشی پس زور الکی نزن
×(خنده)
داشت میخندید ؟؟؟
+جیغغغغغغغغغغغغغ
داشتم به این فکر میکردم که چرا خندید که یکدفعه در با ضرب شدید باز شد پرت شدم اون طرف اتاق
×هنوزم نمیترسی نه؟
+.....هق.....هق ....ولمممم کنننننن(گریه)
دستم رو حس نمیکردم خیلی دردم گرفت
×وقتی پا روی دم شیر میزاری همینه
به طرفم اومد با از بازوم گرفت و بلندم کرد
محکم پرتم کرد روی تخت .....
۱۲.۰k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.