کوکبریمبچههانفسنفسزنان

کوک:بریم‌بچه‌ها(نفس‌نفس‌زنان)
بچه‌ها:باشه
کوک:میون‌دخترم‌بیاوریم
میون‌جئونگ:چشم
کوک:بابا‌هروقت‌خواستی‌میون‌رو‌ببینی‌بیا‌خونمون‌من‌دیگه‌پامو‌اینجا‌نمیزارم
ب/پ:باشه‌پسرم‌منو‌ببخش‌
ب/پ:هی‌زنیکه‌ازخونه‌من‌برو‌بیرون(اشاره‌به‌لوسیا)
کوک:مارفتیم‌خدا‌فظ
ب/پ‌:خدابه‌همراتون
کو :رفتیم‌خونه‌از‌عصبانیت‌سریع‌رفتم‌تو‌اتاق‌کارم‌تمام‌
خاطراتم‌زنده‌شده‌بود‌تمام‌شکنجه‌هام
انگار‌ازاول‌دوباره‌دارم‌شکنجه‌‌میشم‌توفکر‌خودم‌بودم‌که‌گرمایی
رو‌رویه‌بدنم‌حس‌کردم
لونا:منم‌نترس
کوک:سلام
لونا:علیک‌فک‌نمیکردم‌انقدر‌زندگیت‌سخت‌بوده‌باشه
واقن‌متاسفم
کوک:نه‌تخسیر‌تو‌که‌نبوده‌اتفاقان‌تو‌فرشته‌نجاتم‌بودی
از‌وقتی‌دیدمتو‌پات‌به‌خونم‌واشد‌زندگیم‌بهشت‌شد
وقتی‌میون‌بدنیا‌اومد‌دنیا‌واسم‌بهشت‌شد
دیدگاه ها (۵)

میون‌جئونگ:عموتهته:جونممیون:‌بابامو‌ندیدیلونا:تو‌اتاق‌کارشهم...

لونا:کوک‌رو‌بردیم‌بیمارستاندکتر:نگران‌نباشید‌هنسرتون‌بخواتر‌...

بچه‌ها‌کوک‌تمام‌حرفاشو‌با‌بغض‌و‌عصبانیت‌زده‌واینکه‌لوسیا‌نام...

جیمین:یوهو(فریاد)شوگا:یا‌پیشتن(فریاد) لونا:🤢🤢🤢میون‌جئونگ:باب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط