چشمانم را می بندم

چشمانم را می بندم

دستانم را باز می کنم

و گرمای دستان گنجشک ساده ای را حس می کنم

و اگر چه می دانم جنب و جوشش زیاد است

ولی هر لحظه

اضطراب دارم که

بال بگشاید

و مرا

از داغ رفتنش

بسوزاند

حالا این منم و

رویا هایی که

در آن غوطه ورم

و در آن همه چیزهای خوب

واقعی است.
دیدگاه ها (۱۶)

فردا دیر است ...امروزت را همین امروز ، زندگی کن!همین امروز ل...

﷽ در حافظه همه‌ ی ما، «شهر رمضان» با «انزل فیه القرآن» عجین ...

تنهایے تان را با ڪسےقسمت ڪنیدڪه سال ها بعد ،شما را همین گونه...

هرگز به کسی که برای احساس تو ارزش قائل نیست دل نبند ! به خود...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط