چشمانم را می بندم
چشمانم را می بندم
دستانم را باز می کنم
و گرمای دستان گنجشک ساده ای را حس می کنم
و اگر چه می دانم جنب و جوشش زیاد است
ولی هر لحظه
اضطراب دارم که
بال بگشاید
و مرا
از داغ رفتنش
بسوزاند
حالا این منم و
رویا هایی که
در آن غوطه ورم
و در آن همه چیزهای خوب
واقعی است.
دستانم را باز می کنم
و گرمای دستان گنجشک ساده ای را حس می کنم
و اگر چه می دانم جنب و جوشش زیاد است
ولی هر لحظه
اضطراب دارم که
بال بگشاید
و مرا
از داغ رفتنش
بسوزاند
حالا این منم و
رویا هایی که
در آن غوطه ورم
و در آن همه چیزهای خوب
واقعی است.
۶۲۵
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.