نزدیکم شد پرسید چرا هر روز میای اینجا میشینی مات و مبهوت چند ساعتی ...

‌🌹
نزدیکم شد پرسید چرا هر روز میای اینجا میشینیُ مات و مبهوت چند ساعتی شهر نگاه میکنی انگار یه درد عمیقی توی وجودت چون خیلی اوقات پشت سر هم سیگار میکشی، اکثراً بهت نگاه کردم نوازنده خوبی هستی اما فقط یک آهنگ وقتی اینجا میایی با گیتارت میزنیُ میزنیُ میزنی، روزهای اولی که دیدمت لُپات گُل انداخته بود تو دل بروتر بودی اما الان انگار خیلی لاغر تر شدی بعضی اوقات احساس میکنم لباسات توی تنت دارن گریه میکنن، خونتون هم انگار آینه نداری به سر و شکلت نمی رسی همه چیت به هم ریخته است، زیر چشمات گود رفته معلوم خواب هم نداری انگار از جنگ برگشتی.
بهش گفتم خیلی نامرد، گفت ترکت کرده رفته؟ چه بلایی داری سر خودت میاری، توی چشماش با خشم نگاه کردم گفتم اون نرفته فقط خیلی ازم دور، گفت پس کی نامرد.
گفتم همونی که من سیگاری کرد، از سرُ شکلُ غذاُ خواب انداخت، همونی که گوشهام و تارهای گیتارم رو عادت داده فقط یک آهنگ بنوازم.
با تعجب بهم نگاه کرد گفت کی؟
گفتم من دارم باهاش هر روز می جنگم اما دست از سرم بر نمیداره این لشکر پُر قدرت دلتنگی.
دلتنگی خیلی نامرد

#محمدامین_تیمورزاده
دیدگاه ها (۶)

دلم یه تعطیلی میخواد! یه بارون قشنگ میخواد!باک ماشین رو پر ک...

وقتی بی هیچی آدم را می گذارید میروید، چه توقعی دارید ؟ اینکه...

💘 بیچاره مردهانه شاعری از دل بی قرارشان می گوید نه نویسنده ا...

‍ هوس کردم ...هوس کردم بیایو بشینی کنارم،مثه قدیما از روزمرگ...

...بیا باهم فرار کنیم.‌‌..🥀پارت اخر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط