My sweet childhod love
My sweet childhod love
Part 6
ج : مشتاق دیدار بانو !
با دلخوری و شوکی که بهش وارد شده بود دسته گل رو گرفت و کمی خجالت زده و دلخور بدون هیچ حرفی سرجاش نشست و گل رو روی میز رو به روش گذاشت
همه با تعجب به ات نگاه کردن
یعنی دلش برای رفیقش ،دوستش ،همدنش ،همبازیش تنگ نشده بود ؟ تصور همه این بود که بغلش کنه و بزنه اما خبری از شیطون بازیاش نبود
به همه سلام کرد و کنار ات نشست
لبخند جذابی روی لباش بود
همه مشغول صحبت کردن بودن
ج: بانو چرا ناراحتی ؟
به مینهو نگاهی کرد
اروم گفت
مینهو : ازت دلخوره !
جیمین سری تکون داد و باز لبخند زد و به ات نگاه کرد
ج: هومم ازم ناراحتی چون بی خبر رفتم ؟چون منتظرت گذاشتم ؟چون خبری بت ندادم ؟
یکم به ات نزدیک شد همین حرکتش باعث شد ضربان قلب ات بالا بره سرخ شده بود
ج: ببخشید واقعا متاسفم منم خیلی نگرانت بودم خیلی به فکرت بودم از اینکه بی خبر رفتم هم ناراحتم دست خودم نبود معذرت میخوام ات نگام کن ؟
ات سریع گلوشو صاف کرد و گفت
ات: گرممه یکم میرم هوا بخورم
بلند شد و رفت
جیمین هم سریع دنبالش رفت
یه تی شرت و شلوار جذبی مشکی پوشیده بود و موهاشو جذاب حالت داده بود همینش واسه ات جذابیت خاصی داشت
بیرون عمارت تو حیاط همه جارو تحلیل کرد تا اینکه ات رو کنار گل های سفید حیاط دید
لبخندی زد و سمت ات رفت
ج: بخشیدی بانو ؟
"تا کی باید فرار کنم ؟" نفسشو بیرون داد و نجوا کرد
ات: ازت ناراحت نیستم چون تقصیر تو نیست
لبخند زد و کنار ات ایستاد هر دو به گل های رو به روشون خیره بودن
#Kimhaijin
Part 6
ج : مشتاق دیدار بانو !
با دلخوری و شوکی که بهش وارد شده بود دسته گل رو گرفت و کمی خجالت زده و دلخور بدون هیچ حرفی سرجاش نشست و گل رو روی میز رو به روش گذاشت
همه با تعجب به ات نگاه کردن
یعنی دلش برای رفیقش ،دوستش ،همدنش ،همبازیش تنگ نشده بود ؟ تصور همه این بود که بغلش کنه و بزنه اما خبری از شیطون بازیاش نبود
به همه سلام کرد و کنار ات نشست
لبخند جذابی روی لباش بود
همه مشغول صحبت کردن بودن
ج: بانو چرا ناراحتی ؟
به مینهو نگاهی کرد
اروم گفت
مینهو : ازت دلخوره !
جیمین سری تکون داد و باز لبخند زد و به ات نگاه کرد
ج: هومم ازم ناراحتی چون بی خبر رفتم ؟چون منتظرت گذاشتم ؟چون خبری بت ندادم ؟
یکم به ات نزدیک شد همین حرکتش باعث شد ضربان قلب ات بالا بره سرخ شده بود
ج: ببخشید واقعا متاسفم منم خیلی نگرانت بودم خیلی به فکرت بودم از اینکه بی خبر رفتم هم ناراحتم دست خودم نبود معذرت میخوام ات نگام کن ؟
ات سریع گلوشو صاف کرد و گفت
ات: گرممه یکم میرم هوا بخورم
بلند شد و رفت
جیمین هم سریع دنبالش رفت
یه تی شرت و شلوار جذبی مشکی پوشیده بود و موهاشو جذاب حالت داده بود همینش واسه ات جذابیت خاصی داشت
بیرون عمارت تو حیاط همه جارو تحلیل کرد تا اینکه ات رو کنار گل های سفید حیاط دید
لبخندی زد و سمت ات رفت
ج: بخشیدی بانو ؟
"تا کی باید فرار کنم ؟" نفسشو بیرون داد و نجوا کرد
ات: ازت ناراحت نیستم چون تقصیر تو نیست
لبخند زد و کنار ات ایستاد هر دو به گل های رو به روشون خیره بودن
#Kimhaijin
- ۱۶۲
- ۲۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط