Part ¹
Part ¹
(علامت ا.ت +)(علامت مادر ا.ت*)(علامت پدخوندهی ا.ت')( علامت کوک _)(علامت ته °)
ا.ت ویو
صبح ساعت ٩ با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم. خداروشکر چون امروز شنبه بود مجبور نبودم برم سرکار. از تختم اومدم بیرون و حولهم رو برداشتم و رفتم یه دوش ٢٠ مینی گرفتم و اومدم بیرون. یه دست لباس پوشیدم. موهامو خشک کردم و یه آرایش لایت کردم و رفتم پایین. با انرژی همیشگیم گفتم:
+صبح بخیررر.
*صبحت بخیر دختر گلم.
'علیک.بیا بشین کارت دارم.(پدرخوندهی ا.ت ازش متنفره)
+چشم.(با ترس و نفرت)
نشستم روی میز و شروع کردم به خوردن صبحانه. چند مین گذشته بود که اون عوضی گفت:
'من تورو توی شرط بندی به یه مافیا باختم. ساعت ١١ میاد دنبالت بهتره حاضر باشی.
با شنیدن حرفش غذا پرید تو گلوم و داشتم خفه میشدم. یکم اب خوردم و وقتی بهتر شدم گفتم:
+داری چی میگی؟چطوری تونستی سر من شرط ببندی؟هاااااا؟ ( داد و بغض)
'سر من داد نزنا. حالا هم سرت شرط بستم که چی؟برو حاضر شو ببینم(داد)
بدو بدو رفتم توی اتاقم و شروع کردم به گریه کردن.
کوک ویو
ساعت ١٠ از خواب بیدار شدم. دیشب بعد از شرط بندی مستقیم و امدم خونه و خوابیدم.خیلی کوفته بودم.پاشم رفتم توی حموم و یه دوش ١0 مینی گرفتم و اومدم بیرون. یه دست کت و شلوار کامل سیاه پوشیدم و بعد از خشک کردن موهام رفتم پایین.
داشتم از پله ها پایین میرفتم که گوشیم زنگ خورد. دیدم تهیونگه جوابشو دادم:
_سلام داداش.
°سلام خوبی؟
_مرسی. جونک کارم داشتی زنگ زدی؟
°خواستم بگم ساعت ۱۱ باید بری دختره رو بیاری.
_اوکی بای.
°بای.
رفتم سر میز نشستم و صبحونه خوردم. چند مین بعد به ساعت نگاه کردم دیدم ١٠:۴٠ دقیقه بود. پاشدم رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت خونهی دختری که قرار بودم ببرمش.
این پارت تموم شد ادامه شو فردا میزارم براتون.
میدونم کم بود ولی ببخشید.
شرط پارت بعد:
١٠ لایک
۵ کامنت
(علامت ا.ت +)(علامت مادر ا.ت*)(علامت پدخوندهی ا.ت')( علامت کوک _)(علامت ته °)
ا.ت ویو
صبح ساعت ٩ با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم. خداروشکر چون امروز شنبه بود مجبور نبودم برم سرکار. از تختم اومدم بیرون و حولهم رو برداشتم و رفتم یه دوش ٢٠ مینی گرفتم و اومدم بیرون. یه دست لباس پوشیدم. موهامو خشک کردم و یه آرایش لایت کردم و رفتم پایین. با انرژی همیشگیم گفتم:
+صبح بخیررر.
*صبحت بخیر دختر گلم.
'علیک.بیا بشین کارت دارم.(پدرخوندهی ا.ت ازش متنفره)
+چشم.(با ترس و نفرت)
نشستم روی میز و شروع کردم به خوردن صبحانه. چند مین گذشته بود که اون عوضی گفت:
'من تورو توی شرط بندی به یه مافیا باختم. ساعت ١١ میاد دنبالت بهتره حاضر باشی.
با شنیدن حرفش غذا پرید تو گلوم و داشتم خفه میشدم. یکم اب خوردم و وقتی بهتر شدم گفتم:
+داری چی میگی؟چطوری تونستی سر من شرط ببندی؟هاااااا؟ ( داد و بغض)
'سر من داد نزنا. حالا هم سرت شرط بستم که چی؟برو حاضر شو ببینم(داد)
بدو بدو رفتم توی اتاقم و شروع کردم به گریه کردن.
کوک ویو
ساعت ١٠ از خواب بیدار شدم. دیشب بعد از شرط بندی مستقیم و امدم خونه و خوابیدم.خیلی کوفته بودم.پاشم رفتم توی حموم و یه دوش ١0 مینی گرفتم و اومدم بیرون. یه دست کت و شلوار کامل سیاه پوشیدم و بعد از خشک کردن موهام رفتم پایین.
داشتم از پله ها پایین میرفتم که گوشیم زنگ خورد. دیدم تهیونگه جوابشو دادم:
_سلام داداش.
°سلام خوبی؟
_مرسی. جونک کارم داشتی زنگ زدی؟
°خواستم بگم ساعت ۱۱ باید بری دختره رو بیاری.
_اوکی بای.
°بای.
رفتم سر میز نشستم و صبحونه خوردم. چند مین بعد به ساعت نگاه کردم دیدم ١٠:۴٠ دقیقه بود. پاشدم رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم و حرکت کردم سمت خونهی دختری که قرار بودم ببرمش.
این پارت تموم شد ادامه شو فردا میزارم براتون.
میدونم کم بود ولی ببخشید.
شرط پارت بعد:
١٠ لایک
۵ کامنت
۵.۷k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.