نفرین شیرین. پارت 1
+صبح با خستگی بلند شدم از خواب رو تخت نشستم نگاهی به دورم کردم دیگه خسته شدم از وقتی مامانم مرده بابام قمار باز شد من دیگه نمیتونم برم مدرسه من مجبور میکن برم سرکار که میرم اگه نرم کتکم میزن شبا مست میاد خونه من کاری نکردم الکی چون مست من میزن منم هیچی نمیتونم بگم اگه بگم بیشتر کتک میخورم پس هیچی نمیخوام با بدن درد از رو تخت بلند شدم رفتم حموم دوشی گرفتم امدم بیرون یه شلوار کارگو پوشیدم با یه هودی نسکافه ای امدم موهام خشک کردم باز گذاشتم یه ارایش لایت ساده کردم گوشیم برداشتم رفتم پایین که دیدم بابام رو مبل خواب اروم رفتم کفش هام پوشیدم رفتم از خونه بیرون داشتم پیاده میرفتم سر کارم تو کافه کار میکنم حقوقش کم یکم ولی دیگه چاره ای نیست از بی هیچی بهتر
_از خواب بیدار شدم رفتم حموم دوشی گرفتم امدم بیرون امدم موهام خشک کردم دادم عقب امدم لباس مشکی ام رو پوشیدم با شلوار مشکی ام کمربند چرمم بستم امدم عطر تلخمو زدم استین های لباسم دادم بالا چندتا از دکمه های لباسم باز گذاشتم گوشیم با کتم برداشتم رفتم پایین نشستم سر زمین صبحونه میخوردم که بعد ربع ساعت صبحونه خوردم بلند شدم رفتم کفش هام پوشیدم سوئیچ ماشین بوگاتی ام رو برداشتم کتم پوشیدم از عمارت امدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم را افتادم سمت شرکت
خب چطور اگه بد شد بهم بگین ادامه اش ندم 🙃🥰
_از خواب بیدار شدم رفتم حموم دوشی گرفتم امدم بیرون امدم موهام خشک کردم دادم عقب امدم لباس مشکی ام رو پوشیدم با شلوار مشکی ام کمربند چرمم بستم امدم عطر تلخمو زدم استین های لباسم دادم بالا چندتا از دکمه های لباسم باز گذاشتم گوشیم با کتم برداشتم رفتم پایین نشستم سر زمین صبحونه میخوردم که بعد ربع ساعت صبحونه خوردم بلند شدم رفتم کفش هام پوشیدم سوئیچ ماشین بوگاتی ام رو برداشتم کتم پوشیدم از عمارت امدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم را افتادم سمت شرکت
خب چطور اگه بد شد بهم بگین ادامه اش ندم 🙃🥰
- ۷۰۴
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط