🌱🍒هيچكس از آينده خبر ندارد ،
🌱🍒هيچكس از آينده خبر ندارد ،
مردي كه امروز با عجله توي مترو از تو ساعت پرسيد شايد يك ماه بعد به نام كوچكش او را صدا بزني ،
شايد دختري كه امروز با او قدم ميزني و بستني ميخوري ، چند سال بعد خسته و كالسكه به دست از روبهرو به سمتت بيايد و تو سرت توي كيفت باشد و با تنه از كنارش رد شوي ، شايد او برگردد تو هم برگردي يك ثانيه به هم خيره شويد و يك سال خاطره زنده شود ، اصلا شايد هم او از خستگي برنگردد و به پسرش توي كالسكه خيره شود و اطمينان پيدا كند كه بيدار نشده باشد ، تو هم همچنان دنبال كاغذ حساب هاي شركت توي كيف ات باشي ،
امروز شايد علاقه ي عجيب و شديدي به موهاي بلوند داشته باشي و چند سال بعد موهاي مشكي ات را با دست از جلوي صورتت كنار بزني و ظرفي كه اب كشيدي را توي ابچكان بگذاري ،
هيچكس از آينده خبر ندارد [شايد امروز از اين كه ديگر نيست ، از اين كه رفته است توي تاريكي هق هق كني و دو سال بعد روي نيمكتهاي پارك ملت به آمدنش از دور با لبخند نگاه كني ، نزديك كه شد با خنده بگويي : باز كه دير كردي]، شايد هم همچنان توي اتاقت باشي و فكر كني حست چقدر شبيه دو سال پيش همين موقع است ،
فهميدي مي خواهم چي بگويم ؟
نه ، نمي خواهم بگويم همه دردها فراموش مي شود ، نمي خواهم بگويم حتما زمان كسي كه امروز دوست داري را از يادت مي برد ، نمي خواهم بگويم كسي كه امروز كنار توست دو سال بعد مي رود ،
خواستم بگويم تغيير شايد نام ديگر زندگي باشد ،
خواستم بگويم : بس كن ، دست بردار از اين كه فكر كني همه چيز را بايد تو درست كني ، دست بردار از اين مه فكر كني هميشه تو مدير زندگي ات هستي ، انقدر براي فردا ، براي يك سال بعد ، براي اينده با فلاني ، برنامه نريز و نخواه كه همه چيز همان طوري پيش برود كه مي خواهي ،
خواستم بگويم خيلي چيزها دست تو نيست و اصلا اين چيز بدي نيست ، اينطوري مي تواني با خيال راحت تري چاي ات را كنار پنجره بنوشي و مطمئن باشي زندگي هم انقدرها دست و پا چلفتي نيست تو را مي برد آنجايي كه بايد ،
خواستم بگويم انقدر مطمئن نباش به حس و حال امروزت كه هميشگي خواهد ماند ،
خواستم بگويم شايد تغيير نام ديگر زندگي است پس ،
بهترين اهنگ و بهترين لباست را براي همين ثانيه از زندگي ات اماده كن چون هيچكس از آينده خبر ندارد.🌱🍒
#مرآ_جان
مردي كه امروز با عجله توي مترو از تو ساعت پرسيد شايد يك ماه بعد به نام كوچكش او را صدا بزني ،
شايد دختري كه امروز با او قدم ميزني و بستني ميخوري ، چند سال بعد خسته و كالسكه به دست از روبهرو به سمتت بيايد و تو سرت توي كيفت باشد و با تنه از كنارش رد شوي ، شايد او برگردد تو هم برگردي يك ثانيه به هم خيره شويد و يك سال خاطره زنده شود ، اصلا شايد هم او از خستگي برنگردد و به پسرش توي كالسكه خيره شود و اطمينان پيدا كند كه بيدار نشده باشد ، تو هم همچنان دنبال كاغذ حساب هاي شركت توي كيف ات باشي ،
امروز شايد علاقه ي عجيب و شديدي به موهاي بلوند داشته باشي و چند سال بعد موهاي مشكي ات را با دست از جلوي صورتت كنار بزني و ظرفي كه اب كشيدي را توي ابچكان بگذاري ،
هيچكس از آينده خبر ندارد [شايد امروز از اين كه ديگر نيست ، از اين كه رفته است توي تاريكي هق هق كني و دو سال بعد روي نيمكتهاي پارك ملت به آمدنش از دور با لبخند نگاه كني ، نزديك كه شد با خنده بگويي : باز كه دير كردي]، شايد هم همچنان توي اتاقت باشي و فكر كني حست چقدر شبيه دو سال پيش همين موقع است ،
فهميدي مي خواهم چي بگويم ؟
نه ، نمي خواهم بگويم همه دردها فراموش مي شود ، نمي خواهم بگويم حتما زمان كسي كه امروز دوست داري را از يادت مي برد ، نمي خواهم بگويم كسي كه امروز كنار توست دو سال بعد مي رود ،
خواستم بگويم تغيير شايد نام ديگر زندگي باشد ،
خواستم بگويم : بس كن ، دست بردار از اين كه فكر كني همه چيز را بايد تو درست كني ، دست بردار از اين مه فكر كني هميشه تو مدير زندگي ات هستي ، انقدر براي فردا ، براي يك سال بعد ، براي اينده با فلاني ، برنامه نريز و نخواه كه همه چيز همان طوري پيش برود كه مي خواهي ،
خواستم بگويم خيلي چيزها دست تو نيست و اصلا اين چيز بدي نيست ، اينطوري مي تواني با خيال راحت تري چاي ات را كنار پنجره بنوشي و مطمئن باشي زندگي هم انقدرها دست و پا چلفتي نيست تو را مي برد آنجايي كه بايد ،
خواستم بگويم انقدر مطمئن نباش به حس و حال امروزت كه هميشگي خواهد ماند ،
خواستم بگويم شايد تغيير نام ديگر زندگي است پس ،
بهترين اهنگ و بهترين لباست را براي همين ثانيه از زندگي ات اماده كن چون هيچكس از آينده خبر ندارد.🌱🍒
#مرآ_جان
۷.۵k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱