𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑇ℎ𝑒 𝑙𝑜𝑠𝑡 𝑎𝑛𝑔𝑒𝑙
𝑃𝐴𝑅𝑇: 101
____
با صداش از افکارم بیرون اومدم....
ات:گرمه"آروم"
اولش فک کردم حرارت بدنش به خاطر اینه همو بغل کردیم.....
ولی وقتی تازه متوجه نفس نفس زدناش شدم دستی روی پیشونیش کشیدم......خیلی داغ بود.....
بدون هدر دادن لحظهای به بیرون رفتم......
با کاسهای بزرگ اب به همراه چند پارچه وارد اتاق شدم.....
میزو نزدیک کشیدم....
اب و روی میز جلوی دستم گذاشتم.....
پارچه خیس شده از اب سردو چندبار محکم به دور خودش چِلوندم و روی پیشونیش گذاشتم......
"یک ساعت بعد"
دمای بدن ات ذره ای پایین نیومده بود....بلندش کردمو کمی از تخت فاصله دادم
تنها هودی و شلوارک جینی که تنش بودو اروم اروم دراوردم
پارچه دومو هم بعد از خیس شدن چند بار به دور خودش چِلوندم.....و روی شکم سرخ شدش از داغی زیاد......گذاشتم
به همین ترتیب پارچه سومو چهارمو هم دور رون پاهاش گذاشتم....
دفعهی اول نبود که لخت میبینمش....
ولی از اخرین لمس کردن مدتها میگذره....
انگار رونا و ترقوه هاش از قبل بیشتر خودنمایی میکردن....
دستی به تاج تخت گرفتم.....
خودمو بالا تر کشیدم و بدون برخورد با شکم خیسش سرمو داخل گردنش فرو بردم.....
ک.یس کوچولویی روی ترقوههاش رفتم....
به خاطر دمای بدنش جای بوسه زود قرمز شد.....
تک خنده ارومی کردمو کنارش دراز کشیدم
تا الان هیچ وقت به بدن بینقصش توجهی نکرده بودم.....برجستگی بازوها و رونهاش ستودنی بود.....
𝑃𝐴𝑅𝑇: 101
____
با صداش از افکارم بیرون اومدم....
ات:گرمه"آروم"
اولش فک کردم حرارت بدنش به خاطر اینه همو بغل کردیم.....
ولی وقتی تازه متوجه نفس نفس زدناش شدم دستی روی پیشونیش کشیدم......خیلی داغ بود.....
بدون هدر دادن لحظهای به بیرون رفتم......
با کاسهای بزرگ اب به همراه چند پارچه وارد اتاق شدم.....
میزو نزدیک کشیدم....
اب و روی میز جلوی دستم گذاشتم.....
پارچه خیس شده از اب سردو چندبار محکم به دور خودش چِلوندم و روی پیشونیش گذاشتم......
"یک ساعت بعد"
دمای بدن ات ذره ای پایین نیومده بود....بلندش کردمو کمی از تخت فاصله دادم
تنها هودی و شلوارک جینی که تنش بودو اروم اروم دراوردم
پارچه دومو هم بعد از خیس شدن چند بار به دور خودش چِلوندم.....و روی شکم سرخ شدش از داغی زیاد......گذاشتم
به همین ترتیب پارچه سومو چهارمو هم دور رون پاهاش گذاشتم....
دفعهی اول نبود که لخت میبینمش....
ولی از اخرین لمس کردن مدتها میگذره....
انگار رونا و ترقوه هاش از قبل بیشتر خودنمایی میکردن....
دستی به تاج تخت گرفتم.....
خودمو بالا تر کشیدم و بدون برخورد با شکم خیسش سرمو داخل گردنش فرو بردم.....
ک.یس کوچولویی روی ترقوههاش رفتم....
به خاطر دمای بدنش جای بوسه زود قرمز شد.....
تک خنده ارومی کردمو کنارش دراز کشیدم
تا الان هیچ وقت به بدن بینقصش توجهی نکرده بودم.....برجستگی بازوها و رونهاش ستودنی بود.....
۹.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.