Love and hate عشق و نفرت
Love and hate { عـشـق و نـفـرت }
" part 2 "
ویو هانا :
اسمش تهیونگ بود ، راستش رو بگم خیلی خوشگل و قد بلند بود . نگام افتاد دیدم ا.ت نیست با خودم گفتم حتما رفته توی کلاس ، کلی با تهیونگ صحبت کردم و دوست شدیم باهم
ویو ا.ت : اومدم برم سمت هانا که دیدم یه پسر داره باهاش صحبت میکنه . چون تا حالا هانا دوسپسر نداشت مزاحمش نشدم تا بتونه با اون پسر وارد رابطه شه .
داشتم میرفتم توی کلاس که دیدم یه پسر قد بلند داشت دوتا دخترو اذیت میکرد . رفتم سمتش و یه سیلی بهش زدم
ویو جونگکوک : داشتم دوتا دختر رو اذیت میکردم که دیدم یه دختر اومد سمتم و یه سیلی بهم زد . اون لحظه خیلی شوکه شدم چون هیچ کس توی مدرسه جرعت نمیکنه حتی با من صحبت کنه ولی اون دختره...
ا.ت : چکاره میکنی مرتیکههههههه ( صدای سیلی ) ( دلم واسه کوک سوخت🤣 )
جونگکوک : چکار میکنی دختره ی هرزهههههه ( ا.ت و میچسبونه به دیوار و گردنشو میگیره ) ( منحرفاااا میخواست خفش کنه نه از اون کارا )
ویو تهیونگ : دیدم جونگکوک گردن یه دختره ای رو گرفته ، میخواست خفش کننهههه، وای نههههه، سریع رفتم سمتش و از اون دختره جداش کردم
ویو هانا : اومدم برم توی کلاس که دیدم تهیونگ و یه پسره دارن با ا.ت دعوا میکنن . سریع رفتم سمتشون و برای اولین بار با دوتا پسر دعوا کردم
هانا : هوششششش چکار میکنی الدنگگ
ا.ت : آروم باش بیا بریم توی کلاس ارزش ندارن
جونگکوک : ....
" part 2 "
ویو هانا :
اسمش تهیونگ بود ، راستش رو بگم خیلی خوشگل و قد بلند بود . نگام افتاد دیدم ا.ت نیست با خودم گفتم حتما رفته توی کلاس ، کلی با تهیونگ صحبت کردم و دوست شدیم باهم
ویو ا.ت : اومدم برم سمت هانا که دیدم یه پسر داره باهاش صحبت میکنه . چون تا حالا هانا دوسپسر نداشت مزاحمش نشدم تا بتونه با اون پسر وارد رابطه شه .
داشتم میرفتم توی کلاس که دیدم یه پسر قد بلند داشت دوتا دخترو اذیت میکرد . رفتم سمتش و یه سیلی بهش زدم
ویو جونگکوک : داشتم دوتا دختر رو اذیت میکردم که دیدم یه دختر اومد سمتم و یه سیلی بهم زد . اون لحظه خیلی شوکه شدم چون هیچ کس توی مدرسه جرعت نمیکنه حتی با من صحبت کنه ولی اون دختره...
ا.ت : چکاره میکنی مرتیکههههههه ( صدای سیلی ) ( دلم واسه کوک سوخت🤣 )
جونگکوک : چکار میکنی دختره ی هرزهههههه ( ا.ت و میچسبونه به دیوار و گردنشو میگیره ) ( منحرفاااا میخواست خفش کنه نه از اون کارا )
ویو تهیونگ : دیدم جونگکوک گردن یه دختره ای رو گرفته ، میخواست خفش کننهههه، وای نههههه، سریع رفتم سمتش و از اون دختره جداش کردم
ویو هانا : اومدم برم توی کلاس که دیدم تهیونگ و یه پسره دارن با ا.ت دعوا میکنن . سریع رفتم سمتشون و برای اولین بار با دوتا پسر دعوا کردم
هانا : هوششششش چکار میکنی الدنگگ
ا.ت : آروم باش بیا بریم توی کلاس ارزش ندارن
جونگکوک : ....
- ۲۳.۲k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط