تن هاییام را از غزل سرشار میکرد

تن هایی‌ام را از غزل سرشار می‌کرد
تا زیر لب نام مرا تکرار می‌کرد

با چشم های از افق روشن ‌تر خود
هر صبح او خورشید را بیدار می‌کرد

وقت خرید عید با لبخندهایش
قنادهای شهر را بیکار می‌کرد

پشت سرم می‌گفت من را دوست دارد
در پیش چشمان خودم انکار می‌کرد

اینگونه سرتاسر مرا مشتاق می‌کرد
اینگونه احساس مرا آزار می‌کرد

یک روز از ماندن کنارم حرف می‌زد
یک روز بر دل کندنم اصرار می‌کرد

گاهی به قدری تلخ می شد که جهان را
در کام من مانند زهر مار می‌کرد

گاهی به قدری مهربان می شد که دل را
از هر کسی غیر خودش بیزار می‌کرد

بر این دوباره دل سپردن، دل بریدن
مایل نبودم او مرا وادار می کرد

مانند گنجشکی به چنگش بودم و او
هم سنگ می‌زد هم مرا تیمار می‌ کرد...

#مریم_دلدار_بهاری
دیدگاه ها (۴)

من خرامانم از آن ساعت که با لحنی ملیحگفته ای آرام در گوشم که...

ژانر اینایی که هر لحظه و هر جایی در حال تذکرن... #آب_#تذکر_#...

چایی که تو می آوری انگار شراب استاین شاعر عاشق به همان چای خ...

*** چال گونه***چال روی گونه ات آخر مرا دق می دهدخواهشا دولت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط