Colored stars
Colored stars
part③
سوهو: به به جئون های اعضم
جونگ گیو: کوک؟
کوک: سلام استاد کیم
یونا: به به این کوچولو هم اومده
رونا: چون مشکی نداشت ابی پوشید مشکلی که نداره
یونا: قانون خانم بزرگ برداشته شد بفرمایین بشینین
رفتیم نشستیم
جونگ گی: پسر کوچیک تشریف ندارن
مامانو بابام پیش خانواده ی کیم نشستن استادم رو به روی من نشسته بود و همش نگام میکرد اصلا از این طرز نگاهش خوشم نمیوند که یدفعه نگاهشو گرفت و همه با تعجب به بالای سر من نگاه کردن
ته: مردک هول این ۱2 سال ازت کوچیک تره
رونا: اتفاقی افتاده تهیونگ جان؟
ته: بین منو اونو اینه
جونگ گیو: مامان بابا میشه با خانواده ی جئون برین تو اتاق
رفتن تو اتاق احساس بدی داشتم
جونگ گیو: تو هیچ وقت عاشق نشدی من چدا نبایو عاشق بشم
الان استاد لاشق منه؟
ته: به عنوان به افسر پلیس نمیتونم اجازه بدم زندگیه یه بچه رو نابود کنی مثد اون دخترای بیچاره
خودمو آروم یه کنار کشونمدم
مامون باباها هم اومدن و نگاه میکردن
ته: راستی چه اتفاقی افتاده گرایشت تغییر کرده توکه تا دیروز دخترا رو بدبخت میکردی حالا نوبت این شده
یونا: بی زحمت قهوه بیارین
جونگ گیو: کیم تهیونگ فکر نکن چون تفنگ دستته ازت میترسم من این بچه رو میخوام
کوک: نمیشه انقدر بحث نکنین " اروم ترسیده "
ته: منم از یه عوضی نمیترسم
رونا: بی زحمت از تفنگ استفاده نکنین بچم میترسه
ته: یا تن لشتو جمع میکنی میری زندان یا میفرستمت اون دنیا
جونگ گیو: هر کاری کنی اون نعنا مل منه و شاگرد منه
که یه راس کشتش از ترس به خودم جمع شدم اصلا توجهی به خونی که روی لباسم ریخته بود نداشتم ولی خیلی ترسیده بودم
رونا: خیر سرم گفتم بهت
یونا: مرد؟ نه زندست ببرینش بیمارستان
ته: مردک هول
رونا: کوک خوبی
کوک: اوهوم
یانا: گند زدی به لباسش حالا هم خودت بهش لباس بده گاو احمق
ته: پوف پاشو بیا لباس بهت بدم
جونگ گی: حلا یه سوال چرا انقدر بی خیالین
سوهو: این وو خونه کارش کشتن عوضیاعه ادی شده
رونا: این تا نیم ساعت همینطوریه
که یهو یکی بلندم کرد
ته:
part③
سوهو: به به جئون های اعضم
جونگ گیو: کوک؟
کوک: سلام استاد کیم
یونا: به به این کوچولو هم اومده
رونا: چون مشکی نداشت ابی پوشید مشکلی که نداره
یونا: قانون خانم بزرگ برداشته شد بفرمایین بشینین
رفتیم نشستیم
جونگ گی: پسر کوچیک تشریف ندارن
مامانو بابام پیش خانواده ی کیم نشستن استادم رو به روی من نشسته بود و همش نگام میکرد اصلا از این طرز نگاهش خوشم نمیوند که یدفعه نگاهشو گرفت و همه با تعجب به بالای سر من نگاه کردن
ته: مردک هول این ۱2 سال ازت کوچیک تره
رونا: اتفاقی افتاده تهیونگ جان؟
ته: بین منو اونو اینه
جونگ گیو: مامان بابا میشه با خانواده ی جئون برین تو اتاق
رفتن تو اتاق احساس بدی داشتم
جونگ گیو: تو هیچ وقت عاشق نشدی من چدا نبایو عاشق بشم
الان استاد لاشق منه؟
ته: به عنوان به افسر پلیس نمیتونم اجازه بدم زندگیه یه بچه رو نابود کنی مثد اون دخترای بیچاره
خودمو آروم یه کنار کشونمدم
مامون باباها هم اومدن و نگاه میکردن
ته: راستی چه اتفاقی افتاده گرایشت تغییر کرده توکه تا دیروز دخترا رو بدبخت میکردی حالا نوبت این شده
یونا: بی زحمت قهوه بیارین
جونگ گیو: کیم تهیونگ فکر نکن چون تفنگ دستته ازت میترسم من این بچه رو میخوام
کوک: نمیشه انقدر بحث نکنین " اروم ترسیده "
ته: منم از یه عوضی نمیترسم
رونا: بی زحمت از تفنگ استفاده نکنین بچم میترسه
ته: یا تن لشتو جمع میکنی میری زندان یا میفرستمت اون دنیا
جونگ گیو: هر کاری کنی اون نعنا مل منه و شاگرد منه
که یه راس کشتش از ترس به خودم جمع شدم اصلا توجهی به خونی که روی لباسم ریخته بود نداشتم ولی خیلی ترسیده بودم
رونا: خیر سرم گفتم بهت
یونا: مرد؟ نه زندست ببرینش بیمارستان
ته: مردک هول
رونا: کوک خوبی
کوک: اوهوم
یانا: گند زدی به لباسش حالا هم خودت بهش لباس بده گاو احمق
ته: پوف پاشو بیا لباس بهت بدم
جونگ گی: حلا یه سوال چرا انقدر بی خیالین
سوهو: این وو خونه کارش کشتن عوضیاعه ادی شده
رونا: این تا نیم ساعت همینطوریه
که یهو یکی بلندم کرد
ته:
۴.۹k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.