رمان خانواده پارت اول
رمان خانواده پارت اول
شخیصت ها : ا/ت ( مادر ) جونگ سوک ( پدر) اون وو ( پسر)
ا/ت
چند روزی بود که اون وو عجیب غریب رفتار میکرد همیشه سرش تو گوشیه در حالی که اون عاشق بسکتبال و فوتبال بازی کردن با دوستاش بود زیاد از گوشی استفاده نمیکرد متوجه شدم داره چت میکنه رو مبل نشسته بود از دور داشتم نگاهش میکردم متوجه شدم که یکی بهش زنگ زد فک میکرد من نیستم
گفت : بله ...... منم دلم برات تنگشده ......فردا میرین کافه میبینمت(براش بوس فرستاد )
ا/ت
این صحنه روکه دیدم با خودم گفتم باید یه کاری کنم اون تازه ۱۴ سالشه یعنی.......می.....دونه؟
به سن قانونی نرسیده
رو تختش نشسته بود رفتم پیشش نشستم
گفت:بله؟
گفتم : تو میدونی؟
گفت:هاع!.......چیو.......میگی؟
ا/ت
لباسمو در اوردم تصمیم گرفتم اغواش کنم تا بهم بگه صوتینمو در اوردم و......
شخیصت ها : ا/ت ( مادر ) جونگ سوک ( پدر) اون وو ( پسر)
ا/ت
چند روزی بود که اون وو عجیب غریب رفتار میکرد همیشه سرش تو گوشیه در حالی که اون عاشق بسکتبال و فوتبال بازی کردن با دوستاش بود زیاد از گوشی استفاده نمیکرد متوجه شدم داره چت میکنه رو مبل نشسته بود از دور داشتم نگاهش میکردم متوجه شدم که یکی بهش زنگ زد فک میکرد من نیستم
گفت : بله ...... منم دلم برات تنگشده ......فردا میرین کافه میبینمت(براش بوس فرستاد )
ا/ت
این صحنه روکه دیدم با خودم گفتم باید یه کاری کنم اون تازه ۱۴ سالشه یعنی.......می.....دونه؟
به سن قانونی نرسیده
رو تختش نشسته بود رفتم پیشش نشستم
گفت:بله؟
گفتم : تو میدونی؟
گفت:هاع!.......چیو.......میگی؟
ا/ت
لباسمو در اوردم تصمیم گرفتم اغواش کنم تا بهم بگه صوتینمو در اوردم و......
۳.۷k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.