وقتی فهمیدی خواهر ناتنیشی (When you found out her step si
وقتی فهمیدی خواهر ناتنیشی (When you found out her step sister )
part ⁴
ویو مادر کوک:
نشستم رو صندلی چوی مین کنارم بود و داشت اشک میریخت فکر میکنم تمام حرفای مارو شنیده بود دستاشو نگاه کردم خیلی میلرزید اومدم دستشو بگیرم کوک با اون دستای کوچیکش دستاشو گرفت و نوازش کرد....
چند دیقه گذشت هنوز خیلی خوشحال بودم چون چراغ اتاق عمل روشن بود و این زنده بودن بیمار رو نشون میداد
اما نفهمیدم چی شد ک یهو در اتاق عمل باز شد همه ی ماها چشمامون ب اتاق خیره شده بود
نگاهی ب بالای تابلو انداختم چراغ خاموش بود.....
دکتر اومد پیش یونگ:
^عا عا عاقای دکتر حالشون چجوریه؟؟؟؟
دکتر: چون خونریزیشون توی تصادف زیاد بود ما.... نتونستیم نجاتشون بدیم.... هردو بیمار فوت کردن
حرفاشونو شنیدم ناخواسته بغضی تو گلوم ایجاد شد ک تبدیل ب گریه شد
از دور صدای چرخای برانکارد ب گوشم میرسید
ا اون خودشون بودن البته ن اونجوری ک میخواستم با ی پارچه سفید صورتشون رو پوشونده بودنن
وقتی اونارو از اتاق عمل آوردن بیرون چوی مین اشکاش سرازیر شد
(چوی مین +)
+باباااااااااا*گریه*
سعی میکرد بلند شه و بره سمت اونا اما من محکم اونو گرفته بودم
(جونگ کوک _)
_خواهر چوی مین.....
همه و همه داشتن ارومش میکردن اما نمیدونم چی شد افتاد رو زمین.....
part ⁴
ویو مادر کوک:
نشستم رو صندلی چوی مین کنارم بود و داشت اشک میریخت فکر میکنم تمام حرفای مارو شنیده بود دستاشو نگاه کردم خیلی میلرزید اومدم دستشو بگیرم کوک با اون دستای کوچیکش دستاشو گرفت و نوازش کرد....
چند دیقه گذشت هنوز خیلی خوشحال بودم چون چراغ اتاق عمل روشن بود و این زنده بودن بیمار رو نشون میداد
اما نفهمیدم چی شد ک یهو در اتاق عمل باز شد همه ی ماها چشمامون ب اتاق خیره شده بود
نگاهی ب بالای تابلو انداختم چراغ خاموش بود.....
دکتر اومد پیش یونگ:
^عا عا عاقای دکتر حالشون چجوریه؟؟؟؟
دکتر: چون خونریزیشون توی تصادف زیاد بود ما.... نتونستیم نجاتشون بدیم.... هردو بیمار فوت کردن
حرفاشونو شنیدم ناخواسته بغضی تو گلوم ایجاد شد ک تبدیل ب گریه شد
از دور صدای چرخای برانکارد ب گوشم میرسید
ا اون خودشون بودن البته ن اونجوری ک میخواستم با ی پارچه سفید صورتشون رو پوشونده بودنن
وقتی اونارو از اتاق عمل آوردن بیرون چوی مین اشکاش سرازیر شد
(چوی مین +)
+باباااااااااا*گریه*
سعی میکرد بلند شه و بره سمت اونا اما من محکم اونو گرفته بودم
(جونگ کوک _)
_خواهر چوی مین.....
همه و همه داشتن ارومش میکردن اما نمیدونم چی شد افتاد رو زمین.....
۶.۶k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.