بودنت را قدر میدانم
بودنت را قدر میدانم
و در اندیشه ام جاودانه ای
حتی اگر برای سلامت به دنیا شعری نسرایم...
نه اینکه فراموشم شده باشد، نه!
ولی روزگارم پر از سنگلاخ است
تا میدوم که برای بهترینم "بهترینی" بیابم;
زانوانم از زمین خوردنی، خراش می یابد
و چه مهربانانه گرد از لباسم می تکانی
و به رویم نمی آوریی که با زانوان زخمی ام نمی توانم ستونی برای تکیه کردنت بسازم
ولی سوگند میخورم که در گاهِ افتادن نیز,
دلم را در کف دستانم پر از تپش نگاه داشته ام
تا از تپش قلبم بدانی
که هر لحظه ام پر از یاد توست
تویی که به قلبم تپیدن آموختی...
و در اندیشه ام جاودانه ای
حتی اگر برای سلامت به دنیا شعری نسرایم...
نه اینکه فراموشم شده باشد، نه!
ولی روزگارم پر از سنگلاخ است
تا میدوم که برای بهترینم "بهترینی" بیابم;
زانوانم از زمین خوردنی، خراش می یابد
و چه مهربانانه گرد از لباسم می تکانی
و به رویم نمی آوریی که با زانوان زخمی ام نمی توانم ستونی برای تکیه کردنت بسازم
ولی سوگند میخورم که در گاهِ افتادن نیز,
دلم را در کف دستانم پر از تپش نگاه داشته ام
تا از تپش قلبم بدانی
که هر لحظه ام پر از یاد توست
تویی که به قلبم تپیدن آموختی...
- ۹۸۷
- ۰۶ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط