تن تو وسوسه ریز و دل من وسوسهخواه
تن تو وسوسهٔ ریز و دل من، وسوسهخواه
نگهت صاعقه و طاقت من، خرمن کاه
لب سُرخت چو غزالی که به غفلت بچرد!
لب زردم چو پلنگی که کمین کرده به راه
میخورد غبطه به چشمان قشنگت خورشید
میزند نقرهای نور رُخت طعنه به ماه
بارها گفتمت ای گندم من! وسوسه ات
میبرد صبر و قرار از کف من خواهنخواه
تا که آخر، دل وحشی صفتم صید تو شد
وَ گرفتار در آن گسترهٔ تور نگاه...
اول اینگونه نبودم به نگاهت سوگند
تو چنان وسوسه کردی که شدم اهل گناه
گرچه جز صحبت رسوایی من نیست، ولی
همچنان چشم به راه توام ای پارهٔ ماه
#ارس_آرامی
نگهت صاعقه و طاقت من، خرمن کاه
لب سُرخت چو غزالی که به غفلت بچرد!
لب زردم چو پلنگی که کمین کرده به راه
میخورد غبطه به چشمان قشنگت خورشید
میزند نقرهای نور رُخت طعنه به ماه
بارها گفتمت ای گندم من! وسوسه ات
میبرد صبر و قرار از کف من خواهنخواه
تا که آخر، دل وحشی صفتم صید تو شد
وَ گرفتار در آن گسترهٔ تور نگاه...
اول اینگونه نبودم به نگاهت سوگند
تو چنان وسوسه کردی که شدم اهل گناه
گرچه جز صحبت رسوایی من نیست، ولی
همچنان چشم به راه توام ای پارهٔ ماه
#ارس_آرامی
- ۴۲۴
- ۱۰ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط