تن تو وسوسه ریز و دل من وسوسهخواه

تن تو وسوسهٔ ریز و دل من، وسوسه‌خواه
نگهت صاعقه و طاقت من، خرمن کاه

لب سُرخت چو غزالی که به غفلت بچرد!
لب زردم چو پلنگی که کمین کرده به راه

می‌خورد غبطه به چشمان قشنگت خورشید
می‌زند نقره‌ای نور رُخت طعنه به ماه

بارها گفتمت ای گندم من! وسوسه ات
می‌برد صبر و قرار از کف من خواه‌نخواه

تا که آخر، دل وحشی صفتم صید تو شد
وَ گرفتار در آن گسترهٔ تور نگاه...

اول این‌گونه نبودم به نگاهت سوگند
تو چنان وسوسه کردی که شدم اهل گناه

گرچه جز صحبت رسوایی من نیست، ولی
هم‌چنان چشم به راه توام ای پارهٔ ماه

#ارس_آرامی
دیدگاه ها (۱)

تن تو وسوسهٔ ریز و دل من، وسوسه‌خواهنگهت صاعقه و طاقت من، خر...

کسی که بود و نبود تو بود، من بودمبرای روح پری وارهٔ تو، تن ب...

عاقلی بودم که عشق آمد امانم را گرفتبندبند جسم و جان و استخوا...

نفس نفس به هوای تو خو گرفته دلمغزل ترانهٔ چشم تو کو؟ گرفته د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط