زیبا ترین رویا
زیبا ترین رویا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ P17
کم کم به خودم اومدم و خواستم ازش بپرسم که کیه و همون لحظه دیدم که خودش دستشو جلوم دراز کرد گفت: سلام میراندا من گیونگ هستم از اشناییت خوشحالم گفتم: سلام گیونگ شما منو از کجا میشناسی؟ گفت: من باهات تو یه دانشگاه بودم دیگه منو یادت نمیاد
یکم با خودم فکر کردم ولی هیچ چیزی از این دختر یادم نمیومد اون یه دختر با پوست سفید بود و موهاشو مصری زده بود و رنگ موهاشم نارنجی روشن بود و یه بلوز و شلوار چرم مشکی پوشیده بود و چشمای بادومی داشت در کل قیافش خوب بود برای اینکه ناراحت نشه الکی بهش گفتم: خوب یادم نمیاد ولی انگار قبلا چند باری تو دانشگاه دیدمت گفت: حالا تا همین قدرم خوبه بیا بریم من یه پارکی رو میشناسم که میتونیم اونجا بیشتر همو بشناسیم و حرف بزنیم
منم قبول کردم که گفت: بیا بشین پشت موتو منم با یکمی تردید و مکث قبول کردم و بعدشم نشستم پشت موتورش (عکس موتور اسلاید۳)
بهش میخورد که دختر خوبی باشه ولی نمیدونم چرا پیشش احساس خوبی بهم دست نمیدید
نزدیک نیم ساعت گذشته بود و من اینقدر رو موتور نشسته بودم خسته شدم با اینکه گیونگ داشت سری میرفت ولی بازم هنوز نرسیده بودیم بهش گفتم: گیونگ ما که از شهر خارج شدیم پس این پارکه کجاست؟ گفت: داریم میریم پارک ملی بوکانسان (عکس پارک اسلاید ۲)
من خیلی تعریفشو شنیده بودم ولی تا به حال نرفته بودم پس با ذوق گفتم: همونجا که کلی معبد داره و بزرگه گفت: عجب اطلاعاتی با اینکه اونجا نرفتی پس از کجا اینارو میدونی؟ گفتم: راستش دوستم هانول و هانا برام تعریف کردن
بعد یه چند دقیقه هم رسیدیم و از موتور پیاده شدیم اونجا خیلی بزرگ بود و تپه های سنگی زیادی و کلی هم گیاه مختلف داشت
همینجوری تو فکر بودم که گیونگ گفت: میراندا میخوای راجب این پارک چیزای بیشتری بدونی
منم با سر تائید کردم و اونم شروع کرد به توضیح دادن: اسم دیگه ی این پارک بوخسانه و تو حاشیه شمالی سئول وجود داره و بیشتر از ۳۱ مایل هم وسعت داره و تقریبا ۱٠٠تا معبد تو اینجا دیده میشه و(ادامه توضیحات)
بلاخره توضیحاتش تموم شد و منم با دقت همه شونو گوش دادم که.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط
لایک: ۸
کامنت: ۱٠
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ P17
کم کم به خودم اومدم و خواستم ازش بپرسم که کیه و همون لحظه دیدم که خودش دستشو جلوم دراز کرد گفت: سلام میراندا من گیونگ هستم از اشناییت خوشحالم گفتم: سلام گیونگ شما منو از کجا میشناسی؟ گفت: من باهات تو یه دانشگاه بودم دیگه منو یادت نمیاد
یکم با خودم فکر کردم ولی هیچ چیزی از این دختر یادم نمیومد اون یه دختر با پوست سفید بود و موهاشو مصری زده بود و رنگ موهاشم نارنجی روشن بود و یه بلوز و شلوار چرم مشکی پوشیده بود و چشمای بادومی داشت در کل قیافش خوب بود برای اینکه ناراحت نشه الکی بهش گفتم: خوب یادم نمیاد ولی انگار قبلا چند باری تو دانشگاه دیدمت گفت: حالا تا همین قدرم خوبه بیا بریم من یه پارکی رو میشناسم که میتونیم اونجا بیشتر همو بشناسیم و حرف بزنیم
منم قبول کردم که گفت: بیا بشین پشت موتو منم با یکمی تردید و مکث قبول کردم و بعدشم نشستم پشت موتورش (عکس موتور اسلاید۳)
بهش میخورد که دختر خوبی باشه ولی نمیدونم چرا پیشش احساس خوبی بهم دست نمیدید
نزدیک نیم ساعت گذشته بود و من اینقدر رو موتور نشسته بودم خسته شدم با اینکه گیونگ داشت سری میرفت ولی بازم هنوز نرسیده بودیم بهش گفتم: گیونگ ما که از شهر خارج شدیم پس این پارکه کجاست؟ گفت: داریم میریم پارک ملی بوکانسان (عکس پارک اسلاید ۲)
من خیلی تعریفشو شنیده بودم ولی تا به حال نرفته بودم پس با ذوق گفتم: همونجا که کلی معبد داره و بزرگه گفت: عجب اطلاعاتی با اینکه اونجا نرفتی پس از کجا اینارو میدونی؟ گفتم: راستش دوستم هانول و هانا برام تعریف کردن
بعد یه چند دقیقه هم رسیدیم و از موتور پیاده شدیم اونجا خیلی بزرگ بود و تپه های سنگی زیادی و کلی هم گیاه مختلف داشت
همینجوری تو فکر بودم که گیونگ گفت: میراندا میخوای راجب این پارک چیزای بیشتری بدونی
منم با سر تائید کردم و اونم شروع کرد به توضیح دادن: اسم دیگه ی این پارک بوخسانه و تو حاشیه شمالی سئول وجود داره و بیشتر از ۳۱ مایل هم وسعت داره و تقریبا ۱٠٠تا معبد تو اینجا دیده میشه و(ادامه توضیحات)
بلاخره توضیحاتش تموم شد و منم با دقت همه شونو گوش دادم که.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط
لایک: ۸
کامنت: ۱٠
۳.۹k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.