زیبا ترین رویا
زیبا ترین رویا
ــــــــــــــــــــــــــــــــ P16
رفتم داخل رستوران که هانول منو دید و سریع دوید سمتم گفت
هانول: وای دختر تو کجایی اخه دو روزه غیب شدی مامانت گفت حالت بده مگه چت شده بود
میراندا: حالا بمون برم لباسمو عوض کنم بعد بهت میگم
هانول: اوکی من جلوی اشپز خونه منتظرتم
گفتم:باشه
داشتم میرفتم تو رختکن لباسمو عوض کنم و لباس کار بپوشم که اقای کیم(همون صاحب رستوران) گفت: به به میراندا خانم
اروم با ترس چرخیدم سمتش و گفتم: سلام اقای کیم که یهو یه خنده رو لبش ظاهر شد و اومد پیشم و گفت: چرا زودتر بهم نگفتی قراره فامیل شیم؟ یهو تعجب کردم و پرسیدم: فامیل؟؟؟
گفت: اره دیگه قراره شما بشی زن خواهر زادم شی دیگه با صدای بلند گفتم: یعنی زن جونگ کوککک
که گفت: اروم باش بابا مگه تو دوست دخترش نیستی خودش گفت بهم
نمیدونستم چی بگم ولی نمیدونم چرا خوشحال بودم از اینکه جونگ کوک منو دوست دختر خودش معرفی کرده ولی خب بازم یه حسی بهم میگفت باید رد میکردم
اقای کیم: پس چرا جواب نمیدی دوست دخترشی یا نه
گفتم: چرا... ولی.... ولی راستش
که نذاشت حرفمو کامل کنم و سریع گفت: نیازی نیست خجالت بکشی.... راستی امروزم خسته ای برو خونت
و بعد گفتن حرفشم از پیشم رفت
گیج شده بودم الان اگه میفهمیدن که دروغ گفتم قطعا اخراجم میکردن
با ترس داشتم از رستوران بیرون میومدم که هانول دویید سمتم و گفت: کجا دختر
گفتم: اقای کیم امروز بهم مرخصی داد
گفت: باشه
داشتم میرفتم که یهو یاد هانا افتادم برگشتم سمتش و گفتم: هانول گفت: بله
گفتم: راستی حال هانا چطوره
گفت: خوبه... دنباله کاره
گفتم: باشه... بعدن بهش سرمیزنم
اینو گفتمو اومدم از رستوران اومدم بیرون داشتم میرفتم سمت پارک تا یکم استراحت کنم که یهو یه موتور مشکی جلوم موند
موتور قشنگی بود و من هنوز محو زیبایی و خفنی موتور بودم که صدای یه دختر به گوشم خورد
سرمو اوردم بالا و یه نگاه به اون دختری که از موتور پیاده شد کردم
دختره قشنگی بود با موهای خرمایی و بهش میخورد که هم سن من باشه
کم کم به خودم اومدم و خواستم ازش بپرسم که کیه و همون لحظه.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط
لایک: ۷
کامنت: ۷
ــــــــــــــــــــــــــــــــ P16
رفتم داخل رستوران که هانول منو دید و سریع دوید سمتم گفت
هانول: وای دختر تو کجایی اخه دو روزه غیب شدی مامانت گفت حالت بده مگه چت شده بود
میراندا: حالا بمون برم لباسمو عوض کنم بعد بهت میگم
هانول: اوکی من جلوی اشپز خونه منتظرتم
گفتم:باشه
داشتم میرفتم تو رختکن لباسمو عوض کنم و لباس کار بپوشم که اقای کیم(همون صاحب رستوران) گفت: به به میراندا خانم
اروم با ترس چرخیدم سمتش و گفتم: سلام اقای کیم که یهو یه خنده رو لبش ظاهر شد و اومد پیشم و گفت: چرا زودتر بهم نگفتی قراره فامیل شیم؟ یهو تعجب کردم و پرسیدم: فامیل؟؟؟
گفت: اره دیگه قراره شما بشی زن خواهر زادم شی دیگه با صدای بلند گفتم: یعنی زن جونگ کوککک
که گفت: اروم باش بابا مگه تو دوست دخترش نیستی خودش گفت بهم
نمیدونستم چی بگم ولی نمیدونم چرا خوشحال بودم از اینکه جونگ کوک منو دوست دختر خودش معرفی کرده ولی خب بازم یه حسی بهم میگفت باید رد میکردم
اقای کیم: پس چرا جواب نمیدی دوست دخترشی یا نه
گفتم: چرا... ولی.... ولی راستش
که نذاشت حرفمو کامل کنم و سریع گفت: نیازی نیست خجالت بکشی.... راستی امروزم خسته ای برو خونت
و بعد گفتن حرفشم از پیشم رفت
گیج شده بودم الان اگه میفهمیدن که دروغ گفتم قطعا اخراجم میکردن
با ترس داشتم از رستوران بیرون میومدم که هانول دویید سمتم و گفت: کجا دختر
گفتم: اقای کیم امروز بهم مرخصی داد
گفت: باشه
داشتم میرفتم که یهو یاد هانا افتادم برگشتم سمتش و گفتم: هانول گفت: بله
گفتم: راستی حال هانا چطوره
گفت: خوبه... دنباله کاره
گفتم: باشه... بعدن بهش سرمیزنم
اینو گفتمو اومدم از رستوران اومدم بیرون داشتم میرفتم سمت پارک تا یکم استراحت کنم که یهو یه موتور مشکی جلوم موند
موتور قشنگی بود و من هنوز محو زیبایی و خفنی موتور بودم که صدای یه دختر به گوشم خورد
سرمو اوردم بالا و یه نگاه به اون دختری که از موتور پیاده شد کردم
دختره قشنگی بود با موهای خرمایی و بهش میخورد که هم سن من باشه
کم کم به خودم اومدم و خواستم ازش بپرسم که کیه و همون لحظه.....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرط
لایک: ۷
کامنت: ۷
۵.۵k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.