ران وقتی میفهمه حامله ای
ران وقتی میفهمه حامله ای
شب بود ران و ریندو رفته بودن بیرون تا همو ببینن بعدش تو حالت اصلا خوب نبود و گلاب به روتون هی بالا میاوردی بعد به فکرت رسید بری بیبی چک بگیری بعدش کاراش رو انجام دادی و بله حامله بودی بعدش به ران زنگ زدی
ران : بله عزیزم؟
ات : ران من ...
ران : تو؟
ات : من حاملم
ران : شوخیت اصلا خنده دار نبود
ات : من جدیم
ران : واقعا ؟
ات : اره من حاملم
ران : صبر کن به ریندو خبر بدم پنج دقیقه دیگه خونم
ات : باشه
ران : ریندو ریندو
ریندو : چیه؟
ران : ات حاملست
ریندو : واقعا ؟
ران : اره من دارم پدر میشم توهم عمو و ات هم مامان میشه
ریندو : پس برو پیشش دیگه
ران : اره بریم ولی چنتا چیز بگیریم بعد بریم خونه
ریندو : باشه
( و این طوری شد که تو ۹ ماه به سیاه سفید دست نزدی و یک دختر خوشگل به دنیا اوردی )
امیدوارم خوشتون بیاد
شب بود ران و ریندو رفته بودن بیرون تا همو ببینن بعدش تو حالت اصلا خوب نبود و گلاب به روتون هی بالا میاوردی بعد به فکرت رسید بری بیبی چک بگیری بعدش کاراش رو انجام دادی و بله حامله بودی بعدش به ران زنگ زدی
ران : بله عزیزم؟
ات : ران من ...
ران : تو؟
ات : من حاملم
ران : شوخیت اصلا خنده دار نبود
ات : من جدیم
ران : واقعا ؟
ات : اره من حاملم
ران : صبر کن به ریندو خبر بدم پنج دقیقه دیگه خونم
ات : باشه
ران : ریندو ریندو
ریندو : چیه؟
ران : ات حاملست
ریندو : واقعا ؟
ران : اره من دارم پدر میشم توهم عمو و ات هم مامان میشه
ریندو : پس برو پیشش دیگه
ران : اره بریم ولی چنتا چیز بگیریم بعد بریم خونه
ریندو : باشه
( و این طوری شد که تو ۹ ماه به سیاه سفید دست نزدی و یک دختر خوشگل به دنیا اوردی )
امیدوارم خوشتون بیاد
- ۳۲۷
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط