فیک کور پارت۲۵

جیمین دوباره تند میره.
ا/ت:ای خدا از دست تو!
جیمین و ا/ت میرسن خونه ی ا/ت و ا/ت میره و موتورشو برمیادره و میاد.
*وقتی جیمین به ا/ت گفت برن موتور سواری کنن،ا/ت به یکی از همکاراش
پیام میده تا مو تورو بیارن اون یکی خونه.
جیمین:میخوای یه شرط بزاریم.
ا/ت:چی؟
جیمین:هر کی زودتر برسه دم اون چراغ راهنما برده.
ا/ت:باشه...اماده ی باختن هستی!
جیمین:اره ولی یه شرط داره.
ا/ت:چه شرطی؟
جیمین:هرکی زودتر برسه باید اون یکی ارزوی این یکی رو براورده کنه.
ا/ت:باشه.
جیمین:اماده ی با شمارش من.
ا/ت:امادم.
جیمین:۱...۲...۳.
جیمین و ا/ت هر دو باهم شروع میکنن تا اینکه جیمین از ا/ت سبقط میگیره و اول میشه.
جیمین:چیشد یونگ...باختی که؟
ا/ت:باشه من باختم حالا ارزوتو بگو.
جیمین:اِم...با من... .
مامور پلیس:هی شما ها چرا انقدر تند میرفتید؟هی تو...تو جیمین نیستی؟
جیمین:خوب ا/ت فعلا باید بریم.
مامور پلیس:ایست.
جیمین و ا/ت با هم فرار میکنن اما چون مامور پلیسه گزارش داده بود چند تا ماشین پلیس میافتن دنبالشون.
جیمین:ای وای...مهمون داریم.
ا/ت:من میرم سمت چپ تو برو سمت راست از هم جداشیم بعد توی خیابونی که مخفیگاه شما هست،وقتی که از دستشون خلاص شدیم ببینیم.
جیمین:باشه.فعلا.
ا/ت:فعلا.
ا/ت میره سمت راست و جیمینم میره سمت چپ و اینجوری از هم جدا میشن.
ا/ت میره توی یه کوچه ی بن بست و اونجا صبر میکنه تا ماشین پلیسا بیاین و وقتی که میان ا/ت کلاهِ موتورسواریشو بر میداره و پلیس ها اون میشناسن و بهش سلام میکنن.
ا/ت:من وسط ماموریتم.
مامورهای پلیس:ببخشید.
ا/ت:باشه...برید من باید برم.
مامورهای پلیس:باشه.
ا/ت:خوبه.
مامور های پلیس میرن و ا/ت هم با سرعت زیاد میره محل قرارش با جیمین و اونجا متظر میمونه.
جیمینم در همین حال داره از دست پلیس ها فرار میکنه.
جیمین:ای لعنت بهشون...گمشید دیگه.
مامورهای پلیس شروع میکنن به شلیک.
جیمین:ای لعنتی.
جیمین اسلحشو برمیداره و شروع میکنه به شلیک کردن.
جیمین:برو به جهنم.(نشونه میگیره و میزنه به سر راننده ی مامور پلیس و ماشین چپ میکنه و اتیش میگیره.)
اخیش.
ا/ت:پس کجا موند.
جیمین یهو با موتور میاد.
ا/ت:ای خدا بی عرضه ها نتونستن بگیرنش...سلام!
جیمین:سلام.
ا/ت:خوب ارزوت چی بود.
جیمین:ارزوم... .
که یهو در باز میشه و وی میاد از خونه بیرون.
وی:کی اومدید؟
ا/ت و جیمین:سلام.
وی:سلام...کی اومدید؟
ا/ت:همین الان.
وی:خوب بیاین تو.
جیمین:تو چرا اومدی بیرون؟
وی:میخواستم اشغالو بزارم.
جیمین:ای خدا اخه الان وقت اشغال گذاشتن بود.(اروم میگه.)
وی:چیزی گفتی؟
جیمین:نه.

لایک🚦
دیدگاه ها (۲)

۷۰تاییی شدیم

مرسی

معرفی سریال

فیک کور پارت۲۴

پارت ۳۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۵ فیک ازدواج مافیایی

شوهر دو روزه. پارت۸0

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط