قهرمان غزلیات منی می دانی

قهرمان غزلیات منی ...می دانی ...؟
لا به لای غزلم درد مرا ...میخوانی ...؟

گل خورشیدی این باغ پر از اعجازی
لحظه ها در نفس صبح غزل پنهانی ...

مثل آیینه ترک خورده لب احساسم
و تو در لای همین قاب ترک می مانی

توی بازار دو چشمان عزیزت گم شد
دل این برده ی خوش آتیه ی کنعانی

پای من باز به دنبال تو تاول زده است
برده ای هوش دلم را به همین آسانی

تا به معراج رسیدم تو شدی معجزه ام
غزلم سوره ی عشق است تو شرح آنی .....

قهرمان غزلم... باخبری از دل من
دوستت دارم و دانم که تو این می دانی

#عش#
#مخاطب_خاص
دیدگاه ها (۱)

ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺁﺷﻨﺎ ﺷﺪ ، ﻣﺴﺖ ﺷﺪ!ﻭﺍﺭﺩ ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺑﯽ ﺑﻦﺑﺴﺖ ﺷﺪ ! ...ﻛ...

از تو سکوت مانده و از من،صدای توچیزی بگو که من بنویسم به جای...

چنان غرقِ مرکب کرده‌ای چشم سیاهت رادل هر خوشنویسی مشقِ نستعل...

عشق، ای پیشامد ِ زیبای ماضی ِ بعید/هیچ میدانی که آثار تو است...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط