آدم ها وقتی دل گرفته باشند..
آدمها وقتی دل گرفته باشند..
کارهای زیادی را در عین انجام ندادنِ کاری انجام میدهند..
جوری در لحظههایشان در افکارشان غرق میشوند که سردرگمی جزءی از وجودشان میشود..
و درک نکردنِ واقعیت یک امرِ کاملا طبیعی..
حرفهایشان بی سر و ته میشود..
و رساندنِ منظورشان سخترین کارِ دنیا..
یا شاید اگر از گم شدن خود جورِ دیگری استفاده کنند..
مثلا من..
به یادِ تو فکر میکنم..
به وصفِ خیالِ زیبای تو..
به آن چشمهای به رنگِ شبت..
و به خماریِ آنها که دلیلِ مستیِ هر شبم هستند..
یا که پرسه میزنم میانِ میدانِ خاطراتمان..
به یاد می آورم دستهای همیشه گرمت که یادم میبرد زمستان را..
به خندههای زیبایت زیرباران..
یا به قدمهایت که موازی میشود با من..
با همهی تنم..
دلتنگی میکشم از این اعجاز..
یادآورم و دوای فراموشی را گم کردهام..
سخت میشوم..
تلخ میشوم..
شعر میسرایم..
اما هیچکدام به قدرِ حضورِ واقعیِ تو مرا از خود بیخودم نمیکند..
میگذرد و باز برمیگردد..
شبم از آغازش با یادِ تو بود..
خوابش را دیگر خدا به خیر کند..
شاید امشب تو را در خواب به پایان رساندم..
تا در حقیقتم واقعی شوی..
میدانم که رویاهایم زیباست..
چون که زیباییِ تو همان خیالِ من است..
ناراحتم و دلیلِ آن تویی..
شعر میگویم و وصفِ آن تویی...
تو را به جدت قسم دیگر سر از خوابِ نداشتهی من بردار......
#فاطمه_آشوب
زیاد شد..
شاید درهم باشه ولی همهی افکارم بود..!!
من خوب نیستم به همین سادگیِ پیچیده..!!
1394/10/28
نه دقیقه بعد از پنج
کارهای زیادی را در عین انجام ندادنِ کاری انجام میدهند..
جوری در لحظههایشان در افکارشان غرق میشوند که سردرگمی جزءی از وجودشان میشود..
و درک نکردنِ واقعیت یک امرِ کاملا طبیعی..
حرفهایشان بی سر و ته میشود..
و رساندنِ منظورشان سخترین کارِ دنیا..
یا شاید اگر از گم شدن خود جورِ دیگری استفاده کنند..
مثلا من..
به یادِ تو فکر میکنم..
به وصفِ خیالِ زیبای تو..
به آن چشمهای به رنگِ شبت..
و به خماریِ آنها که دلیلِ مستیِ هر شبم هستند..
یا که پرسه میزنم میانِ میدانِ خاطراتمان..
به یاد می آورم دستهای همیشه گرمت که یادم میبرد زمستان را..
به خندههای زیبایت زیرباران..
یا به قدمهایت که موازی میشود با من..
با همهی تنم..
دلتنگی میکشم از این اعجاز..
یادآورم و دوای فراموشی را گم کردهام..
سخت میشوم..
تلخ میشوم..
شعر میسرایم..
اما هیچکدام به قدرِ حضورِ واقعیِ تو مرا از خود بیخودم نمیکند..
میگذرد و باز برمیگردد..
شبم از آغازش با یادِ تو بود..
خوابش را دیگر خدا به خیر کند..
شاید امشب تو را در خواب به پایان رساندم..
تا در حقیقتم واقعی شوی..
میدانم که رویاهایم زیباست..
چون که زیباییِ تو همان خیالِ من است..
ناراحتم و دلیلِ آن تویی..
شعر میگویم و وصفِ آن تویی...
تو را به جدت قسم دیگر سر از خوابِ نداشتهی من بردار......
#فاطمه_آشوب
زیاد شد..
شاید درهم باشه ولی همهی افکارم بود..!!
من خوب نیستم به همین سادگیِ پیچیده..!!
1394/10/28
نه دقیقه بعد از پنج
۹۶۱
۲۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.