فردا صبح
فردا صبح
ا.ت ویو
مثل هپیشهاز خواب بلند شدم امروز یه استرس بدی داشتم نمیدونم چرا ولی با خودم گفتم حتما بخاطر مهمونی هست که عموی کوک مارو دعوت کرده
پس ... بیخیال شدم و رفتم پایین جیمین رو میز صبحونهمنتطر نشسته بود تا من بیام
رفتم صندلی روبه روی جیمین نشستم
و هر دو شروع کردیم به خوردن (منحرف😑) صبحونه
جیمین: ا.ت لباس رو خدمتکار ها برات میارن تو اتاقت و ساعت ۷ میریم به عمارت عموی من ولی ازکنارم تکون نمیخوری
ا.ت: چشم ارباب
جیمین: خوبه(پوزخند)
جیمین ویو
میدونستم عموم حتما باز میخواد نقشه بکشه تا منو نابود کنه یا میخواد ا.ت و ببینه
عموم حیلی مرموزه هست پس باید حواسم به ا.ت باشه نه تنها پسرش که خیلی هیز هستش
ا.ت ویو
رفتم حموم معمولا حموم رفتن من دوساعتی طول میکشه
جیمین ویو
دوس اعت بود ا.ت رفته تو اتاقش دیگه باید حاضر بشه رفتم تو اتاقش که بهش بگم
ا.ت: جیمین
جیمین: بله رفتی حموم
ا.ت: حوله ی منو میدی
جیمین: بی...
خواستم حوله رو بهش بدم که لیز خوردم و افتادم رو ا.ت بدنش تحریکم میکرد ولی الان وقت این کار ها نبود از روش بلند شدم
جیمین: ا اینم حوله
ا.ت: م مرسی
جیمین: من دیگه میرم تو هم آماده شو
ا.ت ویو
چه صحنهی بدی بود ولی جیمین طوری رفتار کرد که انگار چیزی نشده
اومدم بیرون و لباسی که خدمتکار ها گذاشتن رو تختم و پوشیدم و موهام رو بافتم
از اتاقم اومدم بیرون و جیمین و دیدم که با کت و شلوار مشکی و موهاشو که حالت داده
که باعث زیباتر شدنش میشه نشسته روی کاناپه تا منو دید بلند شد و اومد سمتم
جیمین : اونجا ارباب صدام نکن بهم بگو جیمین
ا.ت: چشم ارباب
جیمین: از الان تا آخر مهمونی هم باهام رسمی نباش
ا.ت: چ.. باشه
جیمین ویو
دستش رو گرفتم و باهم از عمارت بیرون اومدیم بادیگارد ها در گوش هم پچ پچ میکردن و این باعث آزارم میشد سوار ماشین
شدیم و به سمت عمارت عموم حرکت کردیم
و.....
لایک ۲۰
ا.ت ویو
مثل هپیشهاز خواب بلند شدم امروز یه استرس بدی داشتم نمیدونم چرا ولی با خودم گفتم حتما بخاطر مهمونی هست که عموی کوک مارو دعوت کرده
پس ... بیخیال شدم و رفتم پایین جیمین رو میز صبحونهمنتطر نشسته بود تا من بیام
رفتم صندلی روبه روی جیمین نشستم
و هر دو شروع کردیم به خوردن (منحرف😑) صبحونه
جیمین: ا.ت لباس رو خدمتکار ها برات میارن تو اتاقت و ساعت ۷ میریم به عمارت عموی من ولی ازکنارم تکون نمیخوری
ا.ت: چشم ارباب
جیمین: خوبه(پوزخند)
جیمین ویو
میدونستم عموم حتما باز میخواد نقشه بکشه تا منو نابود کنه یا میخواد ا.ت و ببینه
عموم حیلی مرموزه هست پس باید حواسم به ا.ت باشه نه تنها پسرش که خیلی هیز هستش
ا.ت ویو
رفتم حموم معمولا حموم رفتن من دوساعتی طول میکشه
جیمین ویو
دوس اعت بود ا.ت رفته تو اتاقش دیگه باید حاضر بشه رفتم تو اتاقش که بهش بگم
ا.ت: جیمین
جیمین: بله رفتی حموم
ا.ت: حوله ی منو میدی
جیمین: بی...
خواستم حوله رو بهش بدم که لیز خوردم و افتادم رو ا.ت بدنش تحریکم میکرد ولی الان وقت این کار ها نبود از روش بلند شدم
جیمین: ا اینم حوله
ا.ت: م مرسی
جیمین: من دیگه میرم تو هم آماده شو
ا.ت ویو
چه صحنهی بدی بود ولی جیمین طوری رفتار کرد که انگار چیزی نشده
اومدم بیرون و لباسی که خدمتکار ها گذاشتن رو تختم و پوشیدم و موهام رو بافتم
از اتاقم اومدم بیرون و جیمین و دیدم که با کت و شلوار مشکی و موهاشو که حالت داده
که باعث زیباتر شدنش میشه نشسته روی کاناپه تا منو دید بلند شد و اومد سمتم
جیمین : اونجا ارباب صدام نکن بهم بگو جیمین
ا.ت: چشم ارباب
جیمین: از الان تا آخر مهمونی هم باهام رسمی نباش
ا.ت: چ.. باشه
جیمین ویو
دستش رو گرفتم و باهم از عمارت بیرون اومدیم بادیگارد ها در گوش هم پچ پچ میکردن و این باعث آزارم میشد سوار ماشین
شدیم و به سمت عمارت عموم حرکت کردیم
و.....
لایک ۲۰
۶.۹k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.