و

و....
ویو جونگکوک
رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم بالا و به اجوما گفتم ببرتش اتاقش و فرار نکنه خیلی عصبی بودم که یادم افتاد اون بادیگارده کدوم گوری بوده لباسام عوض کردم و رفتم پایین ا/ت رو دیدم که نشسته بدون توجه بهش از خونه زدم بیرون و به الکس گفتم
جونگکوک: اون فلیکس رو بیارین (سرد و خشن و عصبی)

الکس اون یارو رو اورد که گفتم
جونگکوک: مگه من به تو نگفتم مواظبش باشش (عربده)
فیلیکس : ب..ب.خشید ارباب (خیلی ترسیده بهتره بگم ریده به خودش )
جونگکوک: الکس( داد)اینو بندازین توی اتاق شکنجه
الکس : چشم ارباب


و جونگکوک رفت.... توی عمارت
دیدگاه ها (۱)

پارت 15 رفتم داخل عمارت و رفتم بالا نمیدونم چرا این دختر برا...

پارت 16و... دیدم لباس تنش نیست و اون روشو برگردوند و من سریع...

پارت 13 دیدم.... چند تا دختر روبه روم وایستادن یه دونه از او...

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط