و
و....
ویو جونگکوک
رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم بالا و به اجوما گفتم ببرتش اتاقش و فرار نکنه خیلی عصبی بودم که یادم افتاد اون بادیگارده کدوم گوری بوده لباسام عوض کردم و رفتم پایین ا/ت رو دیدم که نشسته بدون توجه بهش از خونه زدم بیرون و به الکس گفتم
جونگکوک: اون فلیکس رو بیارین (سرد و خشن و عصبی)
الکس اون یارو رو اورد که گفتم
جونگکوک: مگه من به تو نگفتم مواظبش باشش (عربده)
فیلیکس : ب..ب.خشید ارباب (خیلی ترسیده بهتره بگم ریده به خودش )
جونگکوک: الکس( داد)اینو بندازین توی اتاق شکنجه
الکس : چشم ارباب
و جونگکوک رفت.... توی عمارت
ویو جونگکوک
رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم بالا و به اجوما گفتم ببرتش اتاقش و فرار نکنه خیلی عصبی بودم که یادم افتاد اون بادیگارده کدوم گوری بوده لباسام عوض کردم و رفتم پایین ا/ت رو دیدم که نشسته بدون توجه بهش از خونه زدم بیرون و به الکس گفتم
جونگکوک: اون فلیکس رو بیارین (سرد و خشن و عصبی)
الکس اون یارو رو اورد که گفتم
جونگکوک: مگه من به تو نگفتم مواظبش باشش (عربده)
فیلیکس : ب..ب.خشید ارباب (خیلی ترسیده بهتره بگم ریده به خودش )
جونگکوک: الکس( داد)اینو بندازین توی اتاق شکنجه
الکس : چشم ارباب
و جونگکوک رفت.... توی عمارت
- ۲۹.۵k
- ۰۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط